سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیاده سازی حجرات(ج 1) 2

ببینید محتوای سوره اخلاق است، محتوای سوره آداب است ولی ما از ساحت اخلاق و از ساحت آداب به یک ساحت مهمتر و اساسیتر و بنیادینتر می‏رسیم و آن هم ساحت ولایت است، ساحت تبعیّت و ولایت است! یعنی یکی از مصادیق مهم ادب ورزیدن به پیغمبر در درجه اول اطاعت کردن از پیغمبر است، همان تعبیری که درباره خود عبادت بیان شده است، گفتهاند عبادت مهمترین مصداقش اطاعت است، شما وقتی کسی را عبادت می‏کنید در درجه اول باید مطیع او باشید. حالا ببینید چقدر دور از ذهن و چقدر سطحی و چقدر حتی می‏شود گفت بی فکرانه است که حالا من از این تعبیر بکار بردم تا یک مقداری محترمانهتر باشد که ما بگوئیم یک نفر مثلاً خدا را عبادت میکند و خدا را به عنوان معبود قبول دارد اما تبعیّت از او نمی‏کند، اما اطاعت از او نمی‏کند، به خدا چشم نمی‌گوید، حالا در مورد ادب هم همین است، یعنی اول مراتب ادب تبعیّت کردن نسبت به ولیّ است، خدا این را دارد به ما یاد می‏دهد! جالب هم همین است که در این آیات که من تلاوت کردم اگر دقت کرده باشید نام پیامبر نیامده است و عنوان پیامبر آمده است، یعنی گفته شده: نبی، گفته شده: رسول! نبی و رسول یعنی شخص پیامبر مدّنظر من خدا نیست، رسول و نبی از آن جهت لازم است که شما ادب نسبت به آنها مراعات کنید، اطاعت و تبعیّت و ولایت پذیری را نسبت به آنها مراعات کنید که اینها فرستاده من هستند و به من خدا انتساب دارند. یعنی در حقیقت ادب ورزیدن به پیغمبر، ادب ورزیدن به خداست، همانطور که اطاعت کردن از پیغمبر اطاعت کردن خداست! و به خاطر همین هم در آیاتی که امر به اطاعت خدا شده است پشت سرش هم گفته شده است که از پیامبر اطاعت کنید «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ»، چون اینها در عرض هم نیستند، اطاعت کردن از پیغمبر هم همان اطاعت از خداست! پس ببینید آیات، آیات اخلاقی است. آیات درباره آداب است ولی ما را به یک مرحله بالاتری منتقل میکند و آن هم مرحله ولایت است، رهبری است، زعامت است؛ حالا در ادامه این را قشنگ شما می‏توانید حس کنید در این کلمات و عبارتهایی که توی این سوره به کار رفته است.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»، ای کسانی که اهل ایمان هستید؛ هر تعبیری که در قرآن آمده است حکمت دارد، وقتی که میگوید اهل ایمان هستید و بعد میآید یک دستوری را بیان می‌کند در حقیقت دارد میگوید: اقتضای ایمان، لازمه اهل ایمان بودن، انجام دادن این دستوری است که دارم من به شما می‌گویم! اینها با همدیگر وابستگی دارند، پیوستگی دارند، نمی‏توانید اهل ایمان باشید اما اهل ولایت نباشید، اهل ادب ورزیدن به ولی نباشید، «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»، پیشی نگیرید از خدای متعال و پشت سرش از پیغمبر! از اینها نباید جلو بزنید.

ببینید عزیزان ما در معارف دین خوب چند دسته داریم:

یک سری معارف، معارف اعتقادی هستند؛ یک سری معارف، معارف اخلاقی هستند؛ یک سری معارف، معارف احکامی و تشریعی هستند. اما همه این معارف با همدیگر همسو و هماهنگ هستند، جهت همه این معارف را که شما دنبال کنید جهتهای اصلی را میتوانید توی آن مشاهده کنید، از جمله توحید، از جمله ولایت، از جمله معاد؛ اینها توی همه دستورالعملهای اخلاقی و دستورالعمل‏های فقهی قابل تشخیص است، جهت دهی کلی! یعنی ما ولایت را توی حتی جزئیات دستورالعملهای اخلاقی اسلام هم میتوانیم پیدا کنیم و مشاهده کنیم کما اینکه توی قواعد فقهی هم میتوانیم مشاهده کنیم، پس نباید توی قواعد فقهی یا توی دستورالعمل‏های اخلاقی متوقّف بود، باید در عین حالی که به آنها توجه می‏کنیم آن معارف اصلی را هم در آیین آنها ببینیم.

حالا با چه توضیحی دارم می‏گویم؟ مثلاً شما نماز جماعت را در نظر بگیرید، نماز جماعت خودش یک دستورالعمل فقهی است، شما نمازی را که به صورت فرادی باید اقامه کنید، احادیث فراوانی آمده است و توصیه کرده است که اینها را به جماعت انجام بدهید، جماعت یعنی چی؟ یعنی امام و مأموم. یعنی یک نفر با یک شرایطی که بر مأموم‏ها فضیلت دارد جلو بایستد و یک سری افرادی پشت سر او قرار بگیرند با هماهنگی کامل پشت سر او همین واجبشان را انجام بدهند.

اما در انجام این واجب تفاوت است میان فرادی و جماعت! وقتی جماعت شد شما اصلاً نباید از امام جماعت جلو بزنید، اگر جلو بزنید یا جماعت بودن نمازتان خراب می‏شود یا حتی در مواردی خود نمازتان خراب میشود، چون مثلاً شما حمد و سوره را نمی‏خوانید با تکیه بر اینکه نماز شما جماعت است وقتی جماعت بودنش خراب بشود فرادی بودنش هم خراب می‏شود. چقدر تأکید شده بر اینکه توی نماز جماعت یاد بگیرید از امام جلو نزنید! این یک دستور فقهی است اما در ضمن این دستور فقهی ما داریم یک تمرین ولایی و حکومتی می‌کنیم! تمرین میکنیم که اگر کسی امام شد، قائد شد، رهبر شد، فرمانده شد، یاد بگیریم نه که از او عقب بمانیم و نه از او جلو بزنیم، این تمرین است. آن که ما در صلوات شعبانیه زمزمه میکنیم و می‏گوئیم که: «الْفُلْکُ الْجَارِیَة»، اهل بیت به عنوان ائمه جامعه، امام‏های جامعه، امام‏های امت مانند یک کشتی هستند که در میان دریا دارد حرکت می‏کند، «فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَة»، در میان امواج خروشان، دریای معمولی نیست، بلکه دریای طوفانی است، دریایی پر از حادثه‌های در کمین، خوب!


پیاده سازی حجرات(ج 1) 1

به حول و قوه الهی آغاز میکنیم این سلسله جلسات را با موضوع شرح آیات سوره مبارکه حجرات و در قالب استیسهای صوتی توئیتر در خدمت عزیزان خواهیم بود و به امید خدا هر هفته یک جلسه درباره آیات قرآنی با هم گفتگو خواهیم کرد و عنوان این سلسله جلسات را قرار آسمانی در نظر گرفتیم تا یک وعده و قرار و دورهمی معنوی و قرآنی و معرفتی باشد برای ما تا بتوانیم از فضای مجازی در راستای رشد خودمان استفاده بهتری را ببریم.

خوب موضوع صحبت سوره مبارکه حجرات است، سوره حجرات را یک مشخصات کلی در ابتدای بحث درباره آن بیان بکنیم اینکه این سوره، چهل و نهمین سوره به ترتیب مصحف شریف است و شامل 18 آیه و در جزء 26 قرآن وارد شده است.

سوره، سوره مدنی است و به ترتیب نزولش صد و هفتمین سوره مبارکه قرآن است و شامل 353 کلمه و 1533 هم حرف است. نام این سوره که حجرات است حالا درباره اینکه به چه معنایی است اقوالی وجود دارد که یک قولش این است که جمع حجره است به معنای اتاق که در آیه چهارم به آن اشاره شده است«مِنْ وَراءِ الْحُجُرات‏»، و حجره که به معنای اتاق بوده منظور از آن اتاقهایی بوده که در نزدیکی مسجد النبی، حول مسجدالنبی جدا جدا برای زندگی و استقرار همسران پیامبر درست شده بوده است. یک‌جوری این حجرهها حریم پیامبر محسوب میشده است، یعنی در میان هر کدام از این حجرهها بانویی از بانوان پیامبر استقرار داشته و زندگی می‏کرده و به نحوی حریم پیامبر محسوب می‏شده است و این سوره مبارکه محورش را بر اساس این نام قرار دادند چون این سوره در حقیقت سوره آداب است، سوره اخلاق است. در این سوره سه تا محور مورد بررسی قرار گرفته است و درباره آن آیه دارد که هر سه هم به آداب مربوط است؛ آداب ارتباط با خدا، آداب ارتباط با پیامبر و آداب ارتباط مؤمنین با همدیگر؛ این سه دسته از آیات محور آیات سوره مبارکه حجرات هستند.

آداب با حریم ارتباط کاملاً پر رنگی دارد، یعنی در وهله اول با محور قرار دادن پیامبر خدای متعال دارد به مؤمنین آداب مراعات حریم پیامبر را بیان میکند، این محور کلی سوره حجرات است. آیات مهمی توی این سوره هجده آیه‏ای آمده است، از جمله: آیه اخوت، آیه نبأ، آیه غیبت، آیه معروف «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏»و امثالهم. اینها آیاتی هستند که آمده است و درباره ثواب قرائت این سوره هم روایاتی داریم که اهمیت زیادی برای تلاوت این سوره قائل شده‏اند؛ تو این سوره درباره مسائل اخلاقی صحبت شده است. درباره سوء ظن، درباره تجسّس، درباره غیبت و امثالهم آیاتی داریم که گفتگو کرده و نکاتی را بیان کرده است. خوب بپردازیم حالا به آیات و بر محور آیهها جلو برویم: أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم»‏.

اجازه بدهید این پنج آیه را من یک بار تلاوت کنم، حالا ان‏ شاء الله در ادامه سلسله جلسات به یک ریتم و به یک منوالی خواهیم رسید، حالا این جلسه، جلسه اول است، ببخشید اگر حالا ما در مدل و فرم ارائه هنوز به آن مدلی که مطلوب ما است نرسیدیم، من این آیات را یک بار با ترتیل بخوانم، پنج آیهای که می‏خواهیم در مورد آن صحبت بکنیم:

أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم‏(1) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون(2) إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیم‏(3) إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‏(4) وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم‏(5)

خوب این آیات را یکبار 5 آیه اول را با هم تلاوت کردیم، آیه اول: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»، ای کسانی که ایمان آوردهاید، ای اهل ایمان! «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»، پیشی نگیرید از خدا و از پیغمبر خدا، «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»، تقوای خداوند را مراعات کنید که «إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم»، خداوند شنوا و داناست هم به حرف شما و هم به عمل شما اشراف دارد.

ببینید بحث چی است؟ بحث تقدم نگرفتن بر پیغمبر است، جالب است که در همان صدر اسلام این مباحث مطرح بوده، یعنی در همان اول که پیغمبر مسیر نورانی اسلام را بنیان گذاشت هم کسانی بودند که از پیغمبر پیشی می‌گرفتند و مواردش را ذکر خواهیم کرد، کسانی بودند که به تعبیری خودشان را از پیغمبر مسلمانتر می‏دانستند یا نعوذ بالله عاقلتر و مدبّرتر می‏دانستند؛ بعد از پیغمبر که به وفور کسانی بودند که خودشان را از پیغمبر مقدم می‏دانستند، کسانی بودند که با وارد کردن موضوعاتی که در اسلام نبود و ما از آنها به عنوان بدعت یاد می‏کنیم از خودشان در دین دستکاری کردند، در دین اضافاتی را ایجاد کردند، چیزهایی را از دین کم کردند، این همهاش معنا و مصداق پیشی گرفتن بر خدا و بر پیامبر خداست و اینها همه مخالف آداب برخورد با خدا و آداب برخورد با رسول خداست!


حجرات دوازده

آیه 12

در آیه دیگر فرمود: اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ گفتند اجتناب کردن، «تَجَنُّب» کردن؛ یعنی موضِع بگیرید! اگر گفتند که شما از گناه تجنّب و اجتناب کنید؛ یعنی گناه در یک جانب و شما در جانب دیگر باشید. ما موظّف هستیم که از معصیت اجتناب کنیم؛ یعنی ما در یک ردیف باشیم، معصیت در طرف دیگر باشد. اگر با هم در یک ردیف باشیم که اجتناب نیست! ما هر دو در یک جانب هستیم، این دیگر اجتناب نیست! این اجتناب که باب افتعال است، کار تجانُب را می‌کند؛ یعنی او در یک جانب باشد و ما در جانب دیگر باشیم، بسیاری از گمان‌ها هم این‌چنین است.

غرض آن است که وحدت جامعه و هفته وحدت، اینها سفارشی نیست؛ همه این مطالب را قرآن کریم گفته، امرش را گفته، نهی‌اش را گفته، انذارش را گفته، هوشمندی‌اش را گفته، بعد فرمود: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً؛«سوره آل عمران، آیه103.» این طور نیست که در حکمت نظری ادّعای توحید داشته باشد، ولی برهان نیاورد! در حکمت عملی فرهنگ بیاورد تمدّن بیاورد، ولی راهکار نشان ندهد! اگر جامعه؛ چه مکتوبش، چه منشورش، چه قولش و چه فعلش، منزّه از عیب‌جویی، از «هُمزه» و «لُمزه»، در حضور و غیاب، آبروی کسی را نبریم، آن وقت می‌شود یک جامعه متمدّن و جامعه فرهنگی. فرمود از بسیاری از گمان‌ها اجتناب کنید؛ یعنی شما در یک جانب باشید و آن گمان در جانب دیگر، برای اینکه إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ بعضی از مظنّه‌ها گناه است، کم‌کم باعث می‌شود اختلاف در جامعه رخنه می‌کند. تجسّس نکنید و به دنبال عیب مردم نباشید. این در قبال تحسّس است؛ تحسّس یعنی تحقیق درباره خیر که وجود مبارک حضرت یعقوب فرمود: فَتَحَسَّسُوا؛ «سوره یوسف، آیه87.» درباره یوسف‌یابی. آن را می‌گویند تحسّس که انسان جستجو کند تا آثار خیر را پیدا کند. تجسّس؛ یعنی جستجو کند تا آثار سوء را پیدا کند.

وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً؛ وقتی کسی متجاهر به فسق است که آن غیبت نیست، فرمود از یکدیگر غیبت نکنید و اگر خواستید بدانید حقیقت غیبت چیست، این شخصی که غایب است، دارید گوشت بدن او را می‌خورید و او که الآن غایب است، به منزله مُرده است، شما با غیبت دارید با آبروی او بازی می‌کنید، این چه کاری است؟ اگر واقعاً غرض شما این است که او اصلاح شود، از راه امر به معروف و نهی از منکر ـ که واجب هم هست ـ باید راه حلّ پیدا کنید؛ اما آنچه واجب است را ترک کنیم و بدیِ او را در غیاب ذکر کنیم، این یک گناه مضاعفی است

 اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ. مستحضرید که اصل «ظنّ»، پیدایش آن در اختیار انسان نیست؛ گاهی مبادی اختیاری ندارد و گمانی پیدا می‌شود، اگر حُسن ظنّ بود که مورد ترغیب شریعت است و اگر سوء ظنّ بود، خود پیدایش این ظنّ چون مبادی اختیاری ندارد گناه نیست، مگر اینکه کسی عمداً به دنبال آن «ظنّ» رفته باشد. فرمود اگر گمان بد پیدا شده است، این را ترغیب نکنید و تعقیب نکنید. اجتناب کنید؛ یعنی شما در یک جانب باشید، این گمان بد هم در جانب دیگر؛ وقتی می‌گویند از معصیت تجنّب کنید و اجتناب کنید، یعنی شما در یک طرف باشید و گناه در طرف دیگر، گناه در طرف شما نباشد و شما هم در طرف گناه نباشید. اگر در طرف گناه بودید یا گناه در طرف شما بود این دیگر اجتناب نیست، شما هم‎جانب هستید نه مُجْتَنِب! اجتناب این است که خود شخص در یک جانب باشد و آن شیء در جانب دیگر، تَجَنُّب و اجتناب به این معناست. فرمود: اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ نه تنها چون گمان هست از آن پیروی نکنید و آن را به یقین تبدیل کنید تا جستجو کنید، فرمود گمان بد تعقیب ندارد ?لا تَجَسَّسُوا?؛ بروید جستجو کنید که یقین پیدا کنید، این کار روا نیست، این دو مرحله. خود گمان را پیروی کنید مَنهی است، گمان را تعقیب کنید و به یقین برسید که این شخص این معصیت را کرده است، این تجسّس است و این هم مَنهی است. بعد از این مَنهی ـ بعد از تجسّس که یقین پیدا کردید ـ بخواهید آن را ذکر کنید که می‌شود غیبت؛ پس قرآن هر سه مرحله را نهی کرده تا جامعه بشود آرام.

 


حجرات یازده

 

فرمود: وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ به دو معنا؛ یعنی جامعه به منزله نفس یکدیگرند، یک؛ و خودمان حق نداریم آبروی خود را از بین ببریم، یا ضعیف کنیم، یا کاری انجام دهیم که مسخره شویم، کاری انجام دهیم که دیگران بخندند، این کار درستی نیست، این دو. وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ؛ یکدیگر را با لقب، با اسم و با تعبیرهایی که رنج‌آور و هتک‌کننده است، با این کار «نَبز» نکنید، این لقب‌ها را نیندازید، یکدیگر را لقب‌های سوء ندهید. بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ؛ اگر گفتند یک روحانی اگر این کار را بکند بد است، یعنی چه؟ یعنی روحانیّت با این کار سازگار نیست. اگر گفتند یک پیرمرد ـ به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان این کار را بکند بد است؛ یعنی این کار با سنّ پیری شایسته نیست. قرآن می‌گوید جامعه با فسق سازگار نیست، چرا شما مؤمنی را به فسق متّهم می‌کنید!؟ به حرف زشت متّهم می‌کنید!؟ به کار زشت متّهم می‌کنید!؟ اگر خود آن مؤمن بخواهد کار زشتی انجام دهد، بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ، اگر دیگری بخواهد مؤمنی را متّهم کند، بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ، مثل اینکه بگویند یک روحانی این طور است، یک پیرمرد این طور است. اگر گفتند پیرمرد که کار بد نمی‌کند؛ یعنی این کار از همه بد است مخصوصاً از پیرمرد، یا اگر گفتند یک روحانی این کار را نمی‌کند؛ یعنی این کار از همه بد است مخصوصاً از روحانی.

این تعبیر ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ«سوره نحل، آیه33.» از لطیف‌ترین تعبیرات قرآن کریم است. فرمود ما به آنها ظلم نکردیم، بلکه آنها به خودشان ظلم کردند. مستحضرید در ظلم این خصیصه وجود دارد که ظالم قلمروی دارد، مظلوم حوزه‌ای دارد، اگر این ظالم از قلمرو خود تعدّی کند و به حوزه مظلوم برسد و حق او، عِرض او و مال او را تلف کند، می‌شود ظلم. پس ظالم و مظلوم الّا و لابدّ باید دو نفر باشند، این مثل اتّحاد عالم و معلوم نیست، مثل اتّحاد عاقل و معقول نیست که ما بگوییم شخص خودش را تعقّل می‌کند، چون در تعقّل و علم، حضور ذات «لِذات» است، تعدّد لازم نیست. این ذات مجرد خودش را درک می‌کند، این اتّحاد عاقل و معقول، تعدّد لازم ندارد، ولی ظالم و مظلوم الّا و لابدّ تعدّد لازم دارد. در بخش‌های وسیعی از قرآن کریم خدا فرمود ما به اینها ظلم نکردیم، اینها به خودشان ظلم کردند، وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ. معلوم می‌شود ما یک خود داریم که با آن خود داریم زندگی می‌کنیم، یک خود هم داریم که آن خود، امانت الهی است. اینکه فرمود: نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی «سوره ص، آیه72» نفرمود «مَلَّکْتُ»، فرمود من روح خودم را در او دمیدم، همه اینها را تملیک او نکردم، بخشی از اینها متعلّق به من است و او امین من است و او در حقیقت حق مرا ضایع می‌کند. اگر این کار را کرد، به خودش ظلم کرد، آن خودی که نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی است، آن خودی که به او ندادم و به عنوان امانت به او سپردم، به او دارد ظلم می‌کند. این تعبیرات در قرآن کم نیست که وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.[سوره آل عمران، آیه117]

 

 


ولید بن عتبه 3

حضور در جنگ صفین

وقعة صِفّین: عتبة بن ابى سفیان، ولید بن عتبه، مروان بن حکم، عبد اللّه بن عامر و ابن طلحة الطلحات، نزد معاویه گِرد آمدند. عتبه گفت: بى گمان، کار ما و على، شگفت است. هیچ یک از ما نیست که خونى بر گردن على، و علیه او حجّت نداشته باشد. امّا من: او جدّم را کُشت و در ریختن خون عموهایم در جنگ بدر، شریک بود؛ و امّا تو اى ولید!: پدرت را در جنگ جمل به قتل رساند و برادرانت را یتیم کرد؛

 


ولید بن عتبه 2

بگومگوى مروان و ولید،

پس از خروج امام علیه السلام 967 . تاریخ الطبرى به نقل از ابو مخنف: مروان به ولید گفت: گوش به حرف من ندادى! به خدا سوگند، هرگز بر او دست نخواهى یافت. ولید گفت: مروان! دیگران را سرزنش کن. تو براى من، چیزى را انتخاب کردى که نابودى دینم در آن است. به خدا سوگند، دوست ندارم تمام ثروت دنیا و مُلک آن در اختیار من باشد و من، حسین را بکشم. سبحان اللّه! حسین را بکشم؛ چون گفت: «بیعت نمى‌کنم»؟! به خدا سوگند، عقیده دارم که هر کس به خاطر خون حسینْ بازخواست شود، روز قیامت، وزنى سبُک نزد خداوند خواهد داشت. مروان به وى گفت: اگر عقیده تو چنین است، کارى که کردى، درست است. مروان، در حالى این سخن را به وى گفت که از کار او ناخشنود بود. 968 . الملهوف: مروان به ولید گفت: گوش به حرف من ندادى! ولید گفت: واى بر تو، اى مروان! تو مى‌خواستى دین و دنیایم را بر باد دهى. به خدا سوگند، دوست ندارم تمام مُلک دنیا از آنِ من باشد و من حسین را بکشم. به خدا سوگند، گمان نمى‌کنم کسى با [جُرمِ ریختن] خون حسین، خدا را ملاقات کند، جز آن که سبُک‌وزن خواهد بود و خدا در روز قیامت به وى نظر نمى‌کند و او را پاک نمى‌گرداند و عذاب دردناک خواهد داشت. دانش نام امام حسین (ع) ج 3، 409


همسر ولید بن عتبه

اسماء، همسر ولید بن عُتبه بر اساس نقل الطبقات ابن سعد، در جلسه‌اى که شوهر اسماء - که والى مدینه بود - از امام حسین علیه السلام خواست که با یزید بیعت کند، مشاجره‌اى بین امام علیه السلام و والى مدینه در گرفت. هنگامى که ولید به خانه رفت، همسرش او را به سبب این که به امام حسین علیه السلام بد گفته بود، سرزنش و توبیخ کرد.پ

الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 442، تهذیب الکمال: ج 6 ص 414، تاریخ دمشق: ج 14


نعمان بن بشیر


شرح حال نعمان بن بشیر 

نعمان ، پسر بشیر بن سعد بن نصر بن ثعلب خزرجى انصارى، مادرش عمره دختر رواحه خواهر عبد اللّه بن رواح انصارى شهید غزوه مؤته با جعفر بن ابى طالب (ره)؛ گفته‌اند: نعمان بن بشیر اول نوزاد انصار است پس از ورود رسول خدا (ص) به مدینه، چنانچه عبد اللّه بن زبیر اول نوزاد مهاجرین است.

ونعمان از خاندان شعر است و عثمانى مسلک بوده و اهل کوفه را بواسطه محبت على (ع) دشمن مى‌داشته . وی بعد از قتل عثمان (از خلفا راشدین) پیراهن خونین عثمان و نامه همسر او را به شام نزد "معاویه" برد و اوضاع مدینه را گزارش داد و در سلک یاران معاویه در آمد.

او تنها انصارى است که در جنگ صفّین همراه معاویه به جبهه آمده بود و پیش معاویه احترام فراوانى داشت و رفیق او بود.

وی سال 53 هجری قمری قاضی دمشق شد و سپس والی «یمن» و بعد از معاویه 9 ماه والی کوفه گردید و بعد از عزل ان از والی بودن کوفه مشاور یزدید در شام شد.

سرگذشت پدر نعمان

 پدرش بشیر بن سعد نخست کسى است  از انصار که روز سقیفه در رقابت با سعد بن عباده  (پسرعمویش)  با ابوبکر بیعت کرد و انصار از او پیروى کردند، بشیر همراه خالد بن ولید در جبه «عین التمر» کشته شد .

غارت مال مردم در عین التمر توسط نعمان بن بشیر به دستور معاویه 

الکامل فى التاریخ: در این سال (39 هجرى) معاویه لشکریان خود را در عراق، در اطراف قلمرو حکومت على علیه السلام پراکند. نعمان بن بشیر را با هزار مرد به عین‌التمر فرستاد، که در آن جا مالک بن کعب با هزار نفر مأمور پاسگاهى براى على علیه السلام بود. مالک به یاران خود اجازه داده بود که به کوفه بروند و جز صد نفر کسى با او نبود. چون خبر هجوم نعمان را شنید، نامه‌اى به امیر مؤمنان نوشت و به او گزارش داد و نیروى کمکى درخواست کرد. على علیه السلام خطبه‌اى خواند و مردم را به بیرون رفتن به یارى او فراخواند؛ امّا سنگینى کرده، نرفتند. مالک با نعمان درگیر شد. دیوارهاى آن روستا را پشت‌سر یاران خویش قرار داد. مالک به مِخنَف بن سلیم نامه نوشت و از او یارى طلبید. وى نزدیکى‌هاى او بود. مالک و نعمان پیکار سختى کردند. مخنف، پسرش عبد الرحمن را با پنجاه نفر فرستاد. آنان در حالى به مالک رسیدند که او و همراهانش غلاف شمشیرها را شکسته و دل به مرگ و پیکار سپرده بودند. چون شامیان آنان را دیدند، عصر هنگام گریختند و پنداشتند که نیروى امدادى در راه است. مالکْ آنان را تعقیب کرد و سه نفر از آنان را کشت. چون کوفیان از خروج به سوى مالک و یارى آنان سستى کردند، على علیه السلام بر منبر رفت و بر آنان خطبه خواند و فرمود: «اى اهل کوفه! هر بار که شنیدید گروهى از شامیان بر شما تاخته و فرود آمده‌اند، هر یک از شما در خانه خود خزید و در را به روى خود بست، آن گونه که سوسمار به لانه‌اش و کفتار به آشیانه‌اش مى‌خزد. فریب‌خورده کسى است که شما فریبش دهید. هر کس با شما به پیروزى برسد، با تیر شکسته پیروز شده است. نه آزاد مردانى به هنگام ندا و نه برادرانى هنگام نجوایید. إنا للّه وإنا إلیه راجعون! به چه رنجى از دست شما گرفتار شده‌ام! کورانى هستید که نمى‌بینند، لال‌هایى که سخن نمى‌گویند و کرانى که نمى‌شنوند. إنا للّه وإنا إلیه راجعون!». محمدی ری شهری، دانشنامه امام علی (علیه السلام)، ج 7، ص 133

توضیح مکان عین التمر

عین التمر مکانی است در شهر عراق و نزدیکی رود فرات .

سیاست نعمان همان سیاست معاویه بود

نعمان بن بشیر نه دوستدار اهل‌بیت بود و نه گرایشى به آنها داشت. او و پدرش در یارى جریان نفاق، پس از رحلت پیامبر (ص)، تاریخ سیاه و بلندى دارند. نعمان گرایش عثمانى داشت و آشکارا نسبت به على (ع) کینه مى‌ورزید و از وى بد مى‌گفت. در جنگ‌هاى جمل و صفین با او جنگید و در رهبرى جریان نفاق به طور کامل پیرو سیاست معاویه بود، «از نشانه‌هاى این سیاست این بود که معاویه از رویارویى آشکار با امام حسین (ع) پرهیز مى‌کرد. چنانچه معاویه ناچار به رویارویى آشکار مى‌گشت و بر امام پیروز مى‌شد از او در مى‌گذشت. این به خاطر دوستى با امام نبود، بلکه معاویه، این سیاستمدار پلید و شیطان، مى‌دانست که ریختن آشکار خون امام (ع) با آن جایگاه قدسى بلندى که در دل امت دارد، موجب جدایى امویّت از اسلام مى‌گردد و تلاش‌هاى جریان نفاق و به ویژه حزب اموى را نقش بر آب مى‌سازد: به ویژه آن کوشش‌هایى که معاویه به خرج داد تا اسلام و امویت را چنان در عقل و احساسات مردم بیامیزد که از آن پس، بیش‌تر آحاد مردم تنها اسلام اموى را بشناسند. به طورى که اگر آن خون مقدس - خون امام (ع) - در قتلگاه قیام بر ضد حکومت اموى ریخته نمى‌شد جدایى میان اسلام و امویّت ناممکن بود.» از این رو روش نعمان بن بشیر در حلّ‌ مشکلات پیش آمده در کوفه - پس از ورود مسلم - آمیخته به نرمى و تسامح بود. زیرا که او - با اعتقاد به دیدگاه معاویه - بر این باور بود که رویارویى آشکار با امام حسین (ع) به نفع حکومت اموى نیست. نعمان ضعیف یا، آن طور که روایت طبرى او را تصویر کرده است، «بردبار و پارسا و عافیت طلب» و یا آن طور که روایت دینورى تصویرش کرده است: «دوستدار عافیت و مغتنم شمارنده سلامتى» نبود ، بلکه از روى نیرنگ و حیله بازى خود را ناتوان وانمود مى‌کرد؛ و قصد وى استفاد از شیوه سرّى و نیرنگ پنهانى براى پایان دادن به انقلاب و رهایى از چنگ مسلم بن عقیل و بلکه رهایى از دست امام (ع) بود. بنابراین او شیطانى بود که گام جاى گام معاویه، آموزگار بزرگ طراح نقشه‌هاى شیطنت‌آمیز و فریبنده مى‌گذاشت. لیکن روند پرشتاب حوادث کوفه در آن روز و تحوّلات بزرگى که در حیات سیاسى این شهر روى داد، امویان و مزدوران و جاسوسانشان را از مقبولیّت مسلم بن عقیل نزد افکار عمومى به وحشت افکند و متوجّه شدند که چنانچه حکومت محلّى اموى در کوفه، تدابیر لازم را براى بازگرداندن اوضاع به آرامش نسبى پیشین اتخاذ نکند، زمام امور به زودى زود به طور کامل به دست انقلابیون خواهد افتاد. آنان دریافتند که سیاست نرمش و تسامح‌آمیزى که نعمان بن بشیر در پیش گرفته است، موجب خواهد شد که به زودى کوفه به دست مسلم بن عقیل بیفتد. از این رو تصمیم گرفتند که براى رهایى از این تنگنا، نعمان بن بشیر را عزل و والى جدید و بى‌رحمى را به جاى او بگمارند. با این دیدگاه بود که گزارش‌هاى سرّى خویش را تهیه کرده و در شام به یزید انتقال مى‌دادند.

حضور فعال در جنگ با امام علی(ع) در جنگ صفین

قیس بن سعد خطیب توانای انصار، زبان عترت طاهره و خاندان پاک رسول خدا بود. او همچنان که در صحنه نبرد با شمشیرش جهاد می‌نمود، با زبان گویا و منطق رسا و بلیغ خویش نیز از خاندان رسول خدا و از حق جانشین بر حق پیامبر (حضرت علی) دفاع می‌کرد.

معاویه در جنگ صفین از نعمان بن بشیر خواست که نزد قیس بن سعد رفته، او را توبیخ نماید. هنگامی که نعمان بن بشیر در میان لشکر آمد صدا زد: ‌ای قیس بن سعد، من نعمان بن بشیر هستم. سپس سخنانی ایراد کرد و گفت:

ای انصار! شما بودید که با عثمان مخالفت نمودید و او را کشتید، باز هم دچار اشتباه شدید و یاران او را نیز در جنگ جمل کشتید و با اسبان و سپاهیان خود بر مردم شام تاختید و آنها را مورد حمله قرار دادید. شما که عثمان را تنها گذاشتید و او را ذلیل کردید، اگر امروز با علی آن چنان کنید تازه، کاری مساوی آن کار انجام داده و یک عمل در مقابل یک عمل قرار می‌گیرد. لیکن شما ‌ای انصار! دست از حق برداشته و به این راضی نشوید که همچون بقیه مردم باشید تا آنجا که در میدان جنگ پی به حقیقت برده و خود به جنگ و مبارزه دعوت شوید، ولی هیچ ناراحتی بر علی نرسیده و شما هستید که مصیبت‌ها را بر او سبک نموده و او به استراحت پرداخته و بار مصیبت را باید شما بکشید و در انتظار پیروزی وعده داده شده بنشینید و فداکاری کنید. جنگ از دست ما و شما چه عزیزانی را گرفته! که شما خود بهتر می‌دانید. نسبت به بقیه از خدا بترسید و پرهیزگاری را پیشه خود سازید.

 تاریخ اسلام در آینه پژوهش نویسندهموسسه پژوهشی امام خمینی  ج، 17  ص 4

شرح حکومت نعمان بن بشیر در کربلا

یزید بعد از معاویه حضور نعمان بن بشیر را به عنوان والی کوفه تمدید کرد و او نیز برای بیعت گرفتن برای یزید از امام حسین (ع) و پراکنده کردن مردم از اطراف مسلم تصمیم گرفت خطبه ای را در مسجد برای مردم بیان کند.  او بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا کرد و گفت: اما بعد، بندگان خدا، از او بپرهیزید و به فتنه و جدائى شتاب نکنید که باعث هلاک مردان و ریختن خون و چپاول اموال است، من با کسى که بجنگم نیاید جنگ ندارم و به کسى که بر من نتازد نتازم و خوابى از شما را بیدار نکنم و بر کسى سعایت نکنم و به گمان و تهمت مؤاخذه ننمایم ولى اگر شما به روى من بایستید و بیعت خود را بشکنید و امام خود را مخالفت کنید، به حقّ‌ آن خدائى که جز او خدائى نیست تا دسته شمشیرم به دستم باقى است، شما را مى‌زنم گرچه کسى یاور من نباشد، امیدوارم کسانى که میان شما حق شناسند بیش از کسانى باشند که باطل، آنها را هلاک کند.

عبد اللّه بن مسلم بن ربیعه حضرمى که طرفدار بنى امیه بود از جای خود برخاست و گفت: این آشوب که برخاسته، تصمیم لازم دارد، و این نطق تو نشانه ضعف است، نعمان گفت: در طاعت خدا ضعف نشان دهم بهتر است که در معصیت او نیرومندى کنم؛ از منبر پایین آمد و رفت، عبد اللّه بن مسلم هم رفت و به یزید بن معاویه نوشت: «اما بعد، مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعیان حسین بن على با او بیعت کرده‌اند، اگر کوفه را مى‌خواهى، مردى قوى را حاکم آن کن که دستورت را اجراء کند و چون خودت کار کند، نعمان بن بشیر مرد ناتوانى است یا مسامحه کار است». عمارة بن عقبه و عمر بن سعد هم همین موضوع را به او نوشتند تا چون نامه‌ها به یزید رسید، سرجون وابسته معاویه را خواست و به او گفت: حسین، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاده و براى او بیعت گرفته و نعمان بن بشیر هم از خود ضعف نشان داده و نطق بدى کرده، به نظر تو چه کسى را به کوفه بگمارم‌؟ یزید با ابن زیاد خوش نداشت و از او گله‌مند بود؛ سرجون در جواب گفت: اگر معاویه سر از قبر برآرد به نظر او عمل مى‌کنى‌؟ گفت: آرى، سرجون فرمان عبید اللّه بن زیاد را بر کوفه به امضاى معاویه ارائه داد و گفت: نظر معاویه هنگام مرگ این بود که ابن زیاد امیر کوفه و بصره هر دو باشد، یزید گفت: بسیار خوب، فرمان حکومت او را بفرست؛ مسلم بن عمرو باهلى پدر قتیبه را خواست و نامه ابن زیاد را با او فرستاد که نوشته بود: «اما بعد، دوستان من از اهل کوفه به من نوشته‌اند و گزارش داده‌اند که پسر عقیل در آنجا جمعیت فراهم مى‌کند که تفرقه میان مسلمانان افکند؛ تا نام? مرا خواندى به کوفه برو و ماننده مهره، پسر عقیل را جستجو کن، تا او را پیدا کنى در بندش کش یا بکش یا تبعید کن و السلام». و فرمان حکومت کوفه را هم به او داد، مسلم بن عمرو به بصره رفت و فرمان و نامه را به عبید اللّه رسانید و به او دستور داد که فوراً آماده شود و فردا به کوفه رود.
دخترنعمان بن بشیر

اسماء، همسر مختار تاریخ الیعقوبى ، سرنوشت او را چنین نقل مى‌کند: مصعب بن زبیر، اسماء دختر نعمان بن بشیر (همسر مختار) را دستگیر کرد و به او گفت: نظرت در بار? مختار چیست‌؟ او گفت: به نظر من، او انسانى باتقوا، پاک و روزه‌دار بود. مصعب گفت: اى دشمن خدا! تو از کسانى هستى که مختار را از عیب، مُبرّا مى‌دانى‌؟! سپس دستور قتل وى را داد و گردن او را زدند. او اوّلین زنى بود که با زجر، گردنش زده شد.تاریخ الیعقوبى: ج ص 264.

همراهی اسرا از شام به مدینه

شیخ مفید گوید: «آن گاه یزید نعمان بن بشیر را فرا خواند و گفت: آماده شو که همراه این زنان به مدینه بروى». باعونى گوید: «یزید گفت: آنان راتجهیز کنید؛ و به نعمان بن بشیر فرمان داد تا نیازمندیهاشان را تأمین و همراهشان حرکت کند». با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، نجم الدبن طبسی، ج 6،ص 247

مرگ نعمان

او تا در دوران حکومت "مروان بن حکم" زندگی کرد و والی «حمص» بود. بعد از مرگ یزید به علت اغتشاشاتی که رخ داد و به فتنه "ابن زبیر" معروف است، او با مروان مخالفت و با "ابن زبیر" بیعت کرد. مردم «حمص» او را نپذیرفتند و بر او شوریدند، او فرار کرد و مردم تعقیبش کرده و او را کشتند. این حادثه در سال 65 هجری قمری بود. مرگ او در سن 64 سالگی است.

کلید واژه.:

نعمان بن بشیر، کوفه، دمشق، عین التمر. جنگ صفین. عثمانی. همراهی اسراء کربلا. سیاست معاویه. 

 


یزید بن معاویه 2

جنایات حکومت یزید

1. یزید با به شهادت رساندن فرزند دلبند نبى اکرم حضرت ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام و اعضاى خاندان و یاران باوفاى آن حضرت در سال 61 هجرى و به اسارت درآوردن زنان و کودکان آن بزرگوار و گردش دادن آنان در برابر دیدگان انبوه جمعیت از شهرى به شهر دیگر، کمال بى‌حرمتى را نسبت به اهل بیت وى روا داشت، در صورتى که آنان دودمان رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به شمار آمده و میلیون‌ها مسلمان به آنان ارج و احترام مى‌نهادند و وجود آن‌ها یادآور شخصیت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و حق و خیر و برکات اسلام، تلقى مى‌شد.

2. یزید پس از حادثه عاشورا اقدام به هتک حرمت مدینه رسول خدا نمود و ساکنان آن دیار را از دم تیغ گذراند و آبرو و نوامیس مردم را براى دژخیمان شام مباح اعلام کرد، زیرا مردم مدینه به شهادت رساندن امام حسین علیه السّلام را جنایتى بزرگ شمرده و یزید را بر این کار شدیدا مورد اعتراض قرار دادند.

سبط‍‌ ابن جوزى گوید: مداینى در کتاب الحرّه به نقل از زهرى مى‌گوید: در جنگ حرّه هفتصد تن از قریش و انصار و مهاجر و بزرگان موالى کشته شدند؛ و شمار کسانى که معلوم نیست بنده، آزاد و یا زن بودند، ده هزار تن است. مردم در خون فرو رفتند به طورى که خون به قبر رسول خدا (ص) رسیده بود، و روضه و مسجد پیامبر پر از خون شد. مجاهد گوید: مردم به خانه و منبر رسول خدا (ص) پناه بردند و شمشیر همچنان در میانشان کار مى‌کرد... مداینى نیز به نقل از ابى قره گوید: هشام بن حسان گفت: پس از واقع? حرّه هزار زن بى‌آنکه شوهرى داشته باشند، فرزند زائیدند. کسى غیر از مداینى گوید: ده هزار زن.. تذکرة الخواص، ص 289؛ الردّ على المتعصب العنید، ص 54. (2) . المعارف، ص 198. (3) . تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 250.

3.  او مکه را به محاصره درآورد و کعبه را ویران ساخت و هزاران انسان بى‌گناه را در حرمى که خداوند آن‌ها را محترم شمرده و امنیّت و مصونیّت بخشیده بود، به قتل رساند.

مسعودى مى‌نویسد: «مسرف» پس از آن همه قتل و غارت و اسارت گرفتن مردم در مدینه و ارتکاب دیگر اعمال که نگفتیم، همراه لشکریانش که همه اهل شام بودند، آنجا را به مقصد مکّه ترک گفت تا به فرمان یزید با ابن زبیر و مردم آن شهر بجنگد. این واقعه در سال 64 هجرى روى داد. چون مسرف ملعون به جایى به نام قدید رسید مرد و حصین بن نمیر به جاى او فرمانده سپاه شد. حصین حرکت کرد تا به مکّه رسید و آنجا رابه محاصره در آورد. ابن زبیر به بیت الحرام پناه برد و حصین و شامیان همراهش بر کوهها و تنگه‌هاى مکّه منجنیق و عراده نصب کردند. سنگ‌هاى منجنیق وعراده‌ها بر روى خانه کعبه فرو ریخت. همراه سنگ‌ها نفت و پاره‌هاى کتان پر تاب شد؛ وکعبه ویران گردید و ساختمان آتش گرفت.مروج الذهب، ج 3، ص 71.

شیوه معاویه در اعلان بیعت یزید

معاویه با این احساس که خاندان منحرف اموى پذیراى حکومت یزید پس از او نخواهند شد تا چه رسد به صاحب اصلى خلافت امام حسن و پس از او امام حسین علیهما السّلام و تعدادى از فرزندان صحابه که قطعا بدان تن در نخواهند داد. از این‌رو، فوق‌العاده کوشید تا با گزینش راه‌هاى دیگرى مسلمانان را با فریب یا زور به بیعت با یزید گستاخ، وادارد از جمله:

الف- شاعران را براى تراشیدن فضیلت براى یزید به خدمت گرفت تا به بیان توان و قدرت او بپردازند و مسأله جانشینى وى را همه‌جا منتشر سازند تا مردم به ولایت‌عهدى او تن در دهند و با اشاره به فرمانروایان خود و سخنوران در شهرها، از آن‌ها خواست فضیلت‌هاى ساختگى یزید را در همه جا گسترش دهند.

ب- در این مسیر به بذل و بخشش اموال هنگفتى پرداخت و مخالفانى را که نه به خاطر اعتقاد و علاقه به اسلام، بلکه به انگیزه‌هاى شخصى با یزید سر مخالفت داشتند، خریدارى کرد. الکامل فى التاریخ 3/ 250.

ج- با احضار هیئت‌هایى از بزرگان و شخصیت‌هاى انصار، ماجراى جانشینى یزید را با آنان به بحث و مناقشه گذاشت تا مخالف و موافق و نقاطضعف آنان را بازشناسد و بتواند از همان طریق در آنها نفوذ کند. . الکامل فى التاریخ 3/ 250.

د- میان آن دسته از عناصر بنى امیّه که سوداى حکومت داشتند، اختلاف ایجاد کرد تا رقابت آنان را با یزید به ضعف بکشاند. از این‌رو، سعید بن عاص، کارگزار خود را در مدینه برکنار و مروان حکم را جایگزین وى ساخت، سپس مروان را عزل و سعید را به جاى وى گمارد. تاریخ طبرى 4/ 18

ه- به ترور عناصر و شخصیت‌هاى برجسته‌اى که نزد مردم از احترام فراوانى برخوردار بودند، دست زد.

بدین ترتیب، امام حسن علیه السّلام، سعد بن ابى وقاص، عبد الرحمان بن خالد و عبد الرحمان بن ابى بکر را ترور نمود مقاتل الطالبیین 29، تاریخ طبرى 5/ 253، الکامل فى التاریخ 3/ 352..

و- جهت ایجاد فشار بر بنى هاشم و کمرنگ کردن نقش آنان، سلاح تحریم اقتصادى را بر ضد آن‌ها به کار گرفت و از آن‌جا که این افراد در کنار امام حسین علیه السّلام قرار داشته و بیعت یزید را پذیرا نشدند، یک سال تمام سهمیه آنان را از بیت المال قطع کرد.  الکامل فى التاریخ 3/ 252، الامامة و السیاسة 1/ 200.

*روایت بر لعن یزید:

ابن عباس گفت پیامبر (ص) چند روز پیش از وفاتش به سفر رفت. در بازگشت رنگش دگرگون و صورتش سرخ بود. آنگاه خطبه‌اى کوتاه و رسا ایراد کرد، در حالى که چشمانش غرق در اشک شده بود. حضرت فرمود: اى مردم! من پس از خود دو چیز گران سنگ باقى مى‌گزارم: کتاب خداوند و خاندانم. سپس به گفتارش ادامه داد تا آنکه فرمود: بدانید جبرئیل به من خبر داده است که امّتم فرزندم، حسین (ع) را در سرزمین کربلا به قتل مى‌رسانند. بدانید، تا پایان روزگار لعنت خداوند بر کسى باد که او را مى‌کشد و خوار مى‌کند. (مقتل خوارزمى، ج 1، ص 164؛ و به نقل از آن، احقاق الحق، همانجا.

شواهدی بر قاتل بودن یزید:

1. فرمان یزید به ولید بن عتبه براى کشتن امام حسین (ع)

2. مسأله ترور امام حسین (ع) در موسم حج

3. نامه‌هاى یزید پیرامون قتل امام حسین (ع)

4. اعتراف ابن زیاد

5. زینب کبرى مسئولیّت را به گردن یزید مى‌اندازد.

حضرت زینب (س) در مجلس یزید فرمود: آیا مى‌گویى: «اى کاش پدرانم در بدر حاضر بودند»؛ و با چوب دستى خود بر لب و دندان ابا عبدالله مى‌زنى‌؟ چرا چنین نباشد و حال آنکه تو پوست زخم چرکین را پیش از بهبودى کندى و با ریختن خون فرزندان رسول خدا (ص) و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، بنیاد را ویران کردى. تو به زودى در جایگاهت نزد خداوند حاضر مى‌شوى و آرزو خواهى کرد که‌اى کاش کور و لال بودى و نمى‌گفتى: «شادى مى‌کردند و دیگران را در شادیشان‌شرکت مى‌دادند». اگر ما را غنیمت انگاشته‌اى بدان که در آن روزى که به جزاى عمل خود برسى ما را از دست رفته خواهى یافت.

6. ابن عباس مسئولیّت قتل حسین (ع) را متوجه یزید مى‌داند

7. رضایت یزید به قتل حسین (ع) پس از شهادتش

یزید و فرار از مسئولیت قتل امام حسین علیه‌السلام

در بررسى تاریخ فاجع? کربلا مى‌بینیم که سخنانى شگفت‌انگیز از یزید صادر شده؛ که شایسته تأمل مى‌باشد. از آن جمله است: واى بر ابن مرجانه، خدا او را بکشد. به خدا سوگند اگر میان او و حسین (ع) خویشى بود، این کار را نمى‌کرد» «خداوند پسر مرجانه را لعنت کند...» ، «من از بیرون آمدن اباعبدالله، هنگام بیرون آمدنش، و از قتل او هنگامى که به قتلش رساندند آگاه نبودم» ؛ «شما خویشتن را بند? عراقیان کردید. من نه از خروج اباعبدالله آگاه بودم و نه از کشته شدنش» ؛ «خداوند پسر مرجانه را لعنت کند. به خدا سوگند اگر من نزد حسین (ع) بودم هر آنچه از من مى‌خواست به او مى‌دادم و به هر وسیله‌اى که مى‌توانستم، مرگ را از او دفع مى‌کردم، اگر چه با هلاکت بعضى فرزندانم بود. ولى خداوند آنچه را دیدى رقم زد» ؛ «من بدون کشتن حسین (ع) نیز از فرمانبردارى‌شان راضى بودم، خداوند پسر سمیّه را لعنت کند. اگر من به او نزدیک بودم، از او در مى‌گذشتم»؛ «ولى عبیدالله زیاد نظر مرا در این باره ندانست و در قتل وى شتاب کرد و او را کشت»؛ «به خدا سوگند، اى حسین اگر من نزد تو بودم، تو را نمى‌کشتم» ؛ «چنانچه میان تو و پسر مرجانه رابط? خویشاوندى  مى‌بود، هر آنچه را مى‌خواستى به تو مى‌داد»؛

این گونه سخنان به سه عامل باز مى‌گردد:

 یکم - دروغگویى یزید - از مردى که آشکارا به فسق و فجور مى‌پردازد و به عیان نسبت به خداوند کفر مى‌ورزد، شگفت نیست که دروغ بگوید.

دوم - دگرگون شدن اوضاع و احوال و بیم او از زوال حکومتش.

سوم - هیچ بعید نیست که شمارى از ایادى مزدور چنین روایت‌هایى را در کتاب‌هاى تاریخ و زندگینامه‌ها درج کرده باشند تابدین وسیله یزید را پاک و تبرئه کنند.

اقوال درباره مرگ یزید

در اوج جنگ بین شامیان و مکیان، زمانی که شهر مکه هنوز در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیع‌الاول سال 64 هجری رسید. او یازده روز پس از آتش‌زدن کعبه مُرد این خبر باعث تضعیف سپاهیان شام شد. ابن قتیب? دینورى مى‌نویسد: یزید سه سال و چند ماه حکومت کرد و در سال 64 هجرى در سن 38 سالگى در حوّارین از توابع دمشق هلاک شد. ذهبى از محمّد بن احمد بن مسمع نقل مى‌کند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که برقصد. امّا با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد

 

نکات:
چرا امام سجاد در قیام حره مشارکت نکرد؟

پاسخ: علل خوددارى امام سجاد(علیه السلام) را مى ‏توان چنین خلاصه کرد:

1.    با ارزیابى اوضاع، و ملاحظه اختناق شدیدى که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به وجود آمده بود، امام شکست نهضت مدینه را پیش بینى مى ‏کرد، و مى ‏دید اگر در آن شرکت جوید، نه تنها پیروز نمى ‏شود، بلکه خود و پیروانش نیز کشته مى ‏شوند و باقى مانده نیروهاى تشیع از بین مى ‏رود بدون آنکه نتیجه ‏اى حاصل شود.

2.     با توجه به سوابق عبدالله بن زبیر، و نفوذى که او در میان صفوف شورشیان یافته بود، این نهضت نمى‏ توانست یک نهضت اصیل شیعى باشد و امام نمى ‏خواست امثال عبدالله بن زبیر قدرت طلب، او را پل پیروزى قرار دهند.

3.    شورشیان، عبدالله بن حنظله را به رهبرى خود برگزیده بودند و هیچ گونه نظر خواهى از امام نکرده بود. گر چه رهبران شورش افرادى صالح و پاک بودند و انتقادها و اعتراض هاى آنان نسبت به حکومت یزید کاملا بجا و درست بود، اما پیدا بود که این حرکت، یک حرکت خالص شیعى نیست و در صورت پیروزى معلوم نیست به نفع شیعیان تمام شود.

گویا با توجه به این گونه ملاحظات بود که امام از ابتدا در شورش شرکت نکرد، و یزید که این موضوع را مى ‏دانست و از طرف دیگر فاجعه کربلا در افکار عمومى براى او گران تمام شده بود، به «مسلم بن عقبه» توصیه کرده بود که متعرض على بن الحسین(علیه السلام) نشود. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390هـ.ش، ص 258.

حره. مکه. امام سجاد(ع). مرگ. بیعت


یزید بن معاویه 1

تولد یزید:

یزید بن معاویه در سال 25 هجرى‌ در ماطِرون (مکانی در نزدیکی دمشق)به دنیا آمد.  مادر او زنی از قبیله چادرنشین کلب بود که میسون نام داشت. پدرش معاویه او را به زنی گرفت و به قصر خود در شام آورد اما او زندگی بدوی خود را بیشتر دوست می داشت و اشعاری در مذمت قصر معاویه سرود که به گوش معاویه رسید و به همین خاطر معاویه او را طلاق داد و در حالی که به یزید حامله بود یا به او شیر می داد، او را به نزد قبیله اش فرستاد. گفته شده معاویه شخصی را برای خواستگاری دختر بهدل بن حسان کلبی فرستاده بود اما او به اشتباه به نزد بحدل بن انیف کلبی رفت و او دخترش میسون را به ازدواج معاویه در آورد همچنین گفته شده میسون پیش از ازدواج با معاویه، یزید را از زنا با غلام پدرش حامله شده بود. (بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏44، ص309)

یزید در بادیه رشد یافت، و به همین خاطر زبان فصیحی داشت او جوانى میگسار، سگباز، بوزینه باز و اهل عیاشى بود افراط او در شربخمر موجب شد که پدرش معاویه نیز او را توبیخ کند.

*پدربزرگ یزید، ابوسفیان و مادربزرگش هند بنت عتبه تا پیش از فتح مکه از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) بودند. هند به سبب آن که در جنگ احد، جگر عموی پیامبر (ص)، حمزه بن عبدالمطلب را به دندان گرفت، به هند جگرخوار مشهور گشت. پس از فتح مکه، پیامبر اکرم (ص) آنان و دیگر دشمنان خود در مکه را طلقاء خطاب و از مجازات عفو و آزاد کرد. این کلمه جمع «‌طلیق‌» و به معنای اسیران مستحق مجازات است که آن‌ها را آزاد کنند. عنوان کنایهآمیز طلقاء همواره برای آنان بر جای ماند.

صفات اخلاقی یزید

1. دلباخته شکار

یکى از صفات بارز یزید، علاقه و اشتیاق زیاد وى به شکار بوده که اغلب اوقاتش را در آن سپرى مى‌کرده است. بنا به نقل تاریخ‌نگاران: یزید بن معاویه دلداده و عاشق شکار بود و خود را به آن سرگرم مى‌ساخت. بر گردن سگ‌هاى شکارى حلقه‌اى زرّین مى‌آویخت و پارچه‌هاى زربفتى بر آن‌ها مى‌پوشاند و براى هریک از سگ‌هایش برده‌اى گمارده بود تا امور مربوط به آن را انجام دهد.( تاریخ یعقوبى 2/ 230، تاریخ طبرى 4/ 368، البدایة و النهایة 8/ 236- 239)

2. شیفته بوزینه‌

تاریخ‌نگاران اتفاق‌نظر دارند که یزید، عاشق و شیفته میمون بوده و خود داراى بوزینه‌اى ویژه بود که آن را در کنار خویش نگاه مى‌داشت و ابو قیس کنیه‌اش داده بود، باقیمانده ظرف شراب خود را بدان مى‌نوشاند و مى‌گفت: این بوزینه، پیرمردى از بنى اسرائیل بوده که در اثر گناه به این روز افتاده است.

وى بوزینه را بر ماده‌گورخرى سوار مى‌کرد و در میدان اسب‌دوانى به مسابقه مى‌فرستاد. روزى همین عمل را انجام داد و بوزینه از دیگر اسبان جلو افتاد و یزید بسیار شادمان گشت و این اشعار را سرود:

تمسّک ابا قیس بفضل زمامها


فلیس علیها ان سقطت ضمان‌

فقد سبقت خیل الجماعة کلّها


و خیل امیر المؤمنین أتان‌

اى ابو قیس! اضافه لگام را محکم بگیر که اگر بر زمین افتى، مرکب ضمانتى ندارد. تو با مرکب امیر المؤمنین از اسبان همه، گوى سبقت ربودى

3. باده‌نوشى‌

یکى دیگر از ویژگى‌هاى بارز یزید، شرابخوارى بود به اندازه‌اى که در نوشیدن آن زیاده‌روى مى‌کرد، او همواره مست بود و هیچگاه هشیار دیده نشد، از جمله اشعارش در وصف شراب چنین است:

یارانى که شراب و مى یکجا گردشان آورده و سروش تمایلات هواوهوس برایشان نغمه سرایى مى‌کند سفارش مى‌کنم که از نعمت‌ها و لذت‌هاى این دنیا بهره ببرید، زیرا هرچند دنیا به درازا بکشد باز هم ناپایدار است

اریخ‌نگاران از عبد اللّه بن حنظله که در پى شهادت جانسوز ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام به اتّفاق جمعى از مردم مدینه به شام نزد یزید سفر کرده بود نقل کرده‌اند که: یزید را چنین توصیف مى‌کرد: به خدا سوگند! نزد یزید که مى‌رفتیم بیم داشتیم از آسمان بر ما سنگ ببارد، زیرا او فردى بود که با مادران و دختران‌ و خواهران ازدواج مى‌کرد و شراب مى‌نوشید و نماز را ترک مى‌کرد. به خدا سوگند! اگر کسى همراه من نبود، براى رضاى خدا آن‌چه را با خود داشتم آشکار مى‌ساختم‌. تاریخ ابن عساکر 7/ 372، تاریخ الخلفاء سیوطى/ 81

کفر یزید از اشعار ذیل که در وصف شراب گفته به خوبى پیدا است:

خورشید مى که برجش قعر خم است، مشرقش ساقى و مغربش دهان من است، هرگاه از درون خم به پیاله ریزد، نظیر مردمى که در حطیم و زمزم به جنبش در آیند، جلوه‌گر مى‌شود.

اگر روزى خوردن مى در دین احمد حرام گردید، آن را بر مسلک و آیین مسیح فرزند مریم، بنوش.

شمیسة کرم برجها فعر دنّها


و مشرقها الساقی و مغربها فمى‌

اذا انزلت من دنّها فی زجاجة


حکت نفرا بین الحطیم و زمزم‌

فان حرمت یوما على دین احمد


فحذها على دین المسیح بن مریم‌

 

تتمة المنتهى 43.

سیّد بن طاووس نقل مى‌کند که امام زین العابدین (ع) فرمود: «چون سر حسین (ع) را نزد یزید ملعون بردند، مجالس شراب برپا مى‌کرد و سر را مى‌آورد و کنار آن شراب مى‌نوشید.»الملهوف، ص 220.
حکم شرعی

ارتداد به معناى کفر پس از اسلام است؛ و با گواهى شرعى و اقرار شخص، مبنى بر خروج از اسلام، یا اقرار به برخى از انواع کفر و با هر کارى که به روشنى بر استهزاى دین، سبک شمردن و دست کشیدن از آن دلالت کند؛ و نیز با هر گفتارى که به صراحت بر انکار چیزى دلالت کند که به ضرورت یا به اعتقاد خود شخص جزو دین بودن آن به اثبات رسیده باشد؛ یا آنکه با اعتقادات او درباره ضروریات دین مخالف باشد، تحقق مى‌یابد.

بى‌دینى یزید و کینه‌اش به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‌

وجود یزید، سرشار از حقد و کینه نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، زیرا پیامبر در جنگ بدر وى را در مرگ اعضاى خاندانش عزادار کرده بود آن‌گاه که یزید عترت پاک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را کشتار نمود و شادمان و مسرور بر مسند حکومت تکیه زد (به خیال خود) در واقع انتقام خود را از پیامبر اکرم گرفته بود و آرزو مى‌کرد پدرانش حضور داشته و شاهد انتقام‌گیرى وى از خاندان پیامبر باشند و در این خصوص اشعار عبد اللّه بن زبعرى را زمزمه مى‌کرد:

اى کاش نیاى من که در جنگ بدر کشته شدند مى‌بودند و ناله و فریاد خزرج را از برخورد نیزه‌ها نظاره‌گر بودند و در این صورت از شادى و سرور فریاد سرمى‌دادند که هان اى یزید! خسته نباشى، ما سروران و رهبران آن‌ها را کشتیم و کشته شدن آن‌ها عوض کشته‌هاى جنگ بدر بود که سربه‌سر شد، بنى هاشم خلافت را به بازى گرفتند، نه از بهشت و دوزخ خبرى است و نه وحى نازل شده است. حیاة الامام الحسین 2/ 187 به نقل از البدایة و النهایة 8/ 192.

بلکه یزید هنگامى که عبد اللّه بن زبیر در مکّه بر ضدّ او دست به شورش زد، بى‌دینى و کفر خویش را علنى ساخت و همراه با سپاهى که براى سرکوب جنبش ابن زبیر اعزام کرد به وى نامه‌اى نگاشت که شعر ذیل در آن آمده بود:

تو خداى خود را در آسمان به یارى طلب و من مردان قبایل عک و اشعر را بر ضدّ تو فرا خواهم خواند. مروج الذهب 2/ 95.

اعلان کفر یزید توسط حضرت زینب (س)

نخستین کسى که با استناد به اشعار یزید - در مجلس و رو در روى او - کفرش را اثبات کرد، حضرت زینب کبرى، دختر امیر المؤمنین (ع) است؛ که امام زین العابدین (ع) از او به عنوان عالمه تعلیم ندیده یاد مى‌کند. آن حضرت خطاب به یزید فرمود: «آیا سخن خداى متعال را فراموش کرده‌اى که فرمود: «آنها که کافر شدند، نپندارند که اگر مهلتشان دادیم به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‌دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند؛ و آنان عذابى خوار کننده دارند.» آل عمران (3)، آی? 178. کار تو جاى تعجّب و شگفتى ندارد، چگونه مى‌توان از کسى که جگر شهیدان را دندان گرفته و گوشتش از خون شهیدان و سعادتمندان روییده و بر ضدّ سرور پیامبران جنگ برپا کرده و احزاب را گرد آورده و به روى رسول خدا (ص) نیزه کشیده و شمشیر جنبانده، امید خیر و نیکى داشت؛ آن کسى که از همه اعراب بى‌ایمان‌تر بود، بیش از همه رسول خدا (ص) را انکار مى‌کرد. دشمنى‌اش از همه آشکارتر بود و از روى کفر و سرکشى از همه نسبت به پروردگار نافرمان‌تر بود. آگاه باشید که اینها همه نتیج? فساد و کفر است و سوسمارى است که براى کشتگان جنگ بدر در سینه مى‌جنبید. هر کس در کار ما اهل بیت با دید? تعجّب و دشمنى، عداوت و کینه‌ورزى بنگرد، در دشمنى با ما کندى نمى‌کند. کفر خویش را به رسول خدا (ص) آشکار مى‌سازد و آن را به بیان رسا بر زبان مى‌آورد و - شادمان از کشتن فرزندان وبه اسارت بردن دودمانش - بى‌آنکه از چنین گناهى اجتناب ورزد و یا آن را بزرگ بشمرد، خطاب به بزرگانش چنین ندا مى‌دهد: «از شادى هلهله مى‌کردند و دیگران را به هلهله وامى‌داشتند و مى‌گفتند: اى یزید دست مریزاد!» اى یزید دندانهاى ابا عبدالله را - که بوسه گاه پیامبر بود - زیر ضربه‌هاى چوبدستى مى‌گیرى و شادى در چهره‌ات برق مى‌زند. به جانم سوگند که با ریختن خون سرور جوانان بهشت و پسر بزرگ عرب و خورشید خاندان عبد المطلب، دمل را شکافتى و ریشه را کندى. بزرگانت را ستودى و با خون او به پیشینیان کافر خویش تقرّب جستى!». . الاحتجاج، ج 2، ص 124، و به نقل از آن، بحار الأنوار، ج 45، ص 158.

فعالیت اجتماعی و سیاسی

در سال 50 معاویه،‌ یزید را به‌ فرماندهی‌ نبرد قسطنطنیه‌ و مقابله‌ با روم‌ شرقی‌ فرستاد و همراه او ابوایوب انصاری، عبدالله‌بن عباس، عبدالله‌بن زبیر و عبدالله‌بن عمر را فرستاد،اما یزید در باغ‌های‌ خرم‌ دیرمرّان‌ به‌ همراه‌ اُمّ‌کلثوم‌ دختر عبدالله‌بن‌ عامر که‌ به‌ تازگی‌ به‌ همسری‌ او درآمده‌ بود، ماند و سپاه‌ را به‌ جنگ‌ رومیان‌ فرستاد. آنان‌ شکست‌ خورده‌ و دچار تب‌ و بیماری‌ آبله‌ برگشتند.گویا آنچه‌ بر سر سپاه‌ آمد، هیچ‌ نگرانی‌ برای‌ او نداشت‌. معاویه همچنین‌ کوشید تا مسئولیت‌ حج‌ را به‌ یزید بسپارد تا چهره‌ای‌ دینی‌ برای‌ او بسازد، اما کارنامه حج‌ او نیز همانند کارنامه جهادش بود. در مدینه نیز مجلس شراب ترتیب داد

انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، ج5، ص300؛ تاریخ الطبری، ج5، ص232 البدایة و النهایة، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل‌بن عمر ، ج8، ص229.

کلید واژه:

یزید. معاویه. ابوسفیان. هنده جگر خوار. صفات اخلاقی. فعالیت اجتماعی و سیاسی. کفر. ارتداد