پیاده سازی حجرات (ج 1) 4
یک روایت هم از امام صادق(علیه السلام) خدمتتان عرض میکنم، دوست دارم سلسله سندش را هم بگویم، بگذارید به گوشتان برسد و حالا حوصلهتان امیدوارم سر نرود. «حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رِضْوَانُ اللَّهِ تَعالی عَلَیْه»، این حدیث را برای ما نقل کرده است؛ «قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» که عبدالله بن سنان از شاگردان امام صادق(علیه السلام) بوده، «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ»، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که «قَالَ»، امام فرموده است: «خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ»؛
میفرماید: چندتا چیز است که اگر کسی نداشته باشد دیگر انگار چیز ارزشمندی ندارد؛ چه چیزهایی هست؟ «قِیلَ وَ مَا هُنَّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»، من گفتم که این را عبدالله بن سنان میگوید که گفتم که این پنج تا چیها هستند یابن رسول الله؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «قَالَ الدِّینُ»، یک: دین. «وَ الْعَقْلُ»، دوم: عقل. «وَ الْحَیَاءُ»، سوم: حیاء. «وَ حُسْنُ الْخُلُقِ»، چهار: حسن اخلاق. «وَ حُسْنُ الأَدَبِ» و خوبی ادب!
ببینید حسن اخلاق را از حسن ادب جدا کرد، یعنی ادب یک لایه متفاوت و بلکه عمیقتر و بلکه گستردهتر از اخلاق خوب است. ادب خیلی ارتباط با مفاهیم بنیادین اسلامی پیدا میکند، با مفاهیم پایهای دین! این هم یک روایت که عرض میکنم خدمت شما که روایت ادامه دارد که من حالا بیان نمیکنم، در امالی صدوق ذکر شده و در خصال ذکر شده و در وسائل الشیعه. روایت دیگر که این روایت را یحیی حلبی نقل کرده است، «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»، میگوید من از امام صادق(علیه السلام) شنیدم «یَقُولُ لا یَطْمَعَنَّ ذُو الْکِبْرِ فِی الثَّنَاءِ الْحَسَنِ»، کسی که اهل تکبّر هست نباید طمع داشته باشد که درباره او بین مردم حرف و حدیث خوب باشد. «وَ لا الْخَبُّ فِی کَثْرَةِ الصَّدِیقِ»، و کسی که نخوت دارد، غرور دارد نباید انتظار داشته باشد که دوستان زیادی داشته باشد. «وَ لا السَّیِّئُ الأَدَبِ فِی الشَّرَفِ»، کسی که بیادب است نباید طمع داشته باشد که در میان جامعه و در میان مردم شرافت داشته باشد، یعنی به شرافت مردم او را بشناسند، به شریف بودن او را بشناسند.
«وَ لا الْبَخِیلُ فِی صِلَةِ الرَّحِمِ»، و کسی که بخیل است نباید انتظار داشته باشد که اطرافیان او اهل صله رحم با او باشند، میگوید بخل بالأخره مانع اینها هست و إلی آخر، این روایت ادامه دارد ولی آن قسمتی که من میخواستم عرض کنم این است که میگوید: کسی که از ادب بی بهره است توی جامعه از صفت شرافت محروم و بی بهره است.
یک روایتی هم است که خیلی جالب است، عرض کنم خدمت شما که: «رُوِیَ عَن الرَّسولَ الله» روایت شده از پیغمبر(ص)، «کَانَ یَرْفَعُ بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ فِی صَلاتِهِ»، حالا درباره آداب است، میگوید حتی پیغمبر که خودش در رأس این جریان اسلام و دین بود، خودش مبادی به آداب بود. یک مثال برای اینکه پیغمبر اسلام با توجه به آیات قرآن به ادب توجه داشته میخواهم بیان کنم و آن هم این است که میگوید: «کَانَ یَرْفَعُ بَصَرَهُ»، وقتی نماز میخواند گاهی اوقات به آسمان نگاه میکرد، پیغمبر به صورت طبیعی ابتدای شریعت به آسمان نگاه میکرد «فِی صَلاتِهِ»، در نمازش! «فَلَمَّا نَزَلَتْ الآیَةِ»، هنگامی که آیه درباره ادب نازل شد «طَأْطَأَ رَأْسَهُ وَ رَمَى بِبَصَرِهِ إلَى الأَرضِ»، میگوید وقتی این آیه نازل شد، پیغمبر هم دیگر سر خودش را به زیر میافکند، پایین میانداخت،«رَمَى بِبَصَرِهِ إلَى الأَرضِ»، و این چشمان خودش را به زمین میدوخت، یعنی بعد از آن دیگر پیغمبر فقط به زمین نگاه میکرد، یعنی خود پیغمبر هم با همه پیغمبر بودن سعی کرد تو مسیر ادب یک قدم به جلو برود و ادب را پیش از پیش رعایت بکند؛
این هم خیلی برای خود من جالب بود که اینقدر برای خود پیغمبر اهمیت داشت. حالا بدانید این ادب را هم درباره خدا گفتیم در این آیه بیان شده است، هم درباره پیغمبر، ما این را تعمیم میدهیم، چرا تعمیم میدهیم، چرا به خودمان اجازه میدهیم به امام و به رهبر و به قائد این را تعمیم بدهیم؟ چون توی آیات وصف آمده است، گفته شده نبی، گفته شده رسول، معلوم است آن حیثیت رسول بودن، آن حیثیت نبی بودن توی اینها لحاظ است، یعنی انتسابشان به خدا، به همین واسطه امام و ولی هم به خدا منتسب هستند، پس باید نسبت به آنها هم این آداب رعایت بشود.
حالا توی روایت امام سجاد(علیه السلام) حتی این را تعمیم میدهد و به هر کسی که توی مقام راهبری و تعلیم و استادی ما قرار دارد، این را در رساله حقوق امام سجاد جایی که دارد آداب تعلُّم را بیان میکند تعلیم میدهد، میفرماید که: «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَّعْظِیمُ لَهُ»، حق کسی که به شما علم میآموزد این است که شما او را تعظیم کنی، یعنی او را بزرگ بداری! «وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ» در مجلس او وقارش را حفظ کنی، احترامش را حفظ کنی. «وَ حُسْنُ الاسْتِمَاعِ إِلَیْهِ»، در گوش دادن به حرفهای او کمال مراقبت را داشته باشی که به بهترین نحو این کار را انجام بدهی. «وَ الإِقْبَالُ عَلَیْهِ»، و به او روی بیاوری، یعنی چهرهات را از او برنگردانی، رو به سوی او داشته باشی و توجهات را بذل به او بکنی. «وَ أَنْ لا تَرْفَعَ عَلَیْهِ صَوْتَک»، این شبیه همین آیات است و اینکه صدایت را از او بالا نبری! یعنی اگر در مجلس درس کسی، پای وعظ کسی، پای تعلیم کسی هستی، صدای خودت را از او بالاتر نبری! این خیلی اهمیت دارد. ببینید وقتی که دین دارد در مورد یک معلم، در مورد یک مربِّی اینقدر توجه به آداب میکند، دیگر وقتی به ولی برسیم، وقتی به امام برسیم، وقتی به پیغمبر برسیم باید چقدر مراعات کنیم!
این را که دارم عرض میکنم و دارم مثال میزنم نباید دستور کار بنده و شماها باشد، ولی بزرگان اینها را هم داشتند که یکی از بزرگان میگفتند حتی توی خلوت خودش، توی اتاق هم پایش را دراز نمیکرد، نشسته حتی چُرت میزد، من نمیگویم درست هست! ما فقط آن جهتی که میخواهیم استفاده کنیم را مدّنظر قرار میدهیم، یعنی فرد میگفت من در محضر خدا رویم نمیشوم که پایم را دراز کنم! حالا این پاسخ دارد و ما میگوئیم آقا این مگر مصداق بی ادبی است که شما میگوئید! ولی اینکه آن فرد نیتش را الآن دارم عرض میکنم که اینقدر بوده که توی خلوت خودش هم دقت کند که پایش را دراز نکند، این دقت قابل ستایش است؛ حالا اینکه این بی ادبی است یا نه؟ این بحث دیگری است که ما قبول نداریم.
«وَ أَنْ لا تَرْفَعَ عَلَیْهِ صَوْتَک»، آقا صدای خودت را بر معلم خودت بالا نبر! «وَ لا تُجِیبَ أَحَداً یَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الَّذِی یُجِیبُ»؛ خیلی دقت دارد که میگوید اگر کسی سؤالی کرد شما جواب او را نده تا زمانی که استاد جواب او را بدهد؛ آقا میگوید در خانه این تعبیر توی ادب ولایی هم هست، میگوید آقا در کل یک کلمه میخواهم بگویم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
این ضرب المثل هم ریشه در ادب دارد، میگوید: اهل خانه ادب داشته باشند به آن کسی که ولی و بزرگتر خانه است، اینها اگر قرار است حرف بزنند حرف اول نه ولی حرف آخر را او باید بزند، آن بزرگتر و آن ولیّ! اگر قرار است از بیرون خانه کسی حرف درون خانه را بشنود، نظر اهل خانه را بشنود، اهل خانه باید حرفهایشان را باهم بزنند ولی در نهایت باید حرف آن ولی را بشنوند! حرف آخر را او باید بزند اگر کسی سؤال کرد جواب آخر را ولی باید بدهد این یعنی ادب. جامعهای که ادب داشته باشد همان جامعهای است که ولایت در آن به تمام معنا پیاده میشود و این جامعه قطعاً مشمول لطف خداوند خواهد بود طبق همین مطالبی که بیان کردیم.
«وَ لا تُحَدِّثَ فِی مَجْلِسِهِ أَحَداً»، تو مجلس او با کسی حرف نزن! «وَ لا تَغْتَابَ عِنْدَهُ أَحَداً»، پیش او غیبت کسی را نکن! «وَ أَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ إِذَا ذُکِرَ عِنْدَکَ بِسُوءٍ»، اگر کسی پشت سرش حرف بدی زد، شما این حرف را رد کن و دفعش کن. «وَ أَنْ تَسْتُرَ عُیُوبَهُ»، عیبش را پنهان کن، اگر عیبش را فهمیدی بپوشان! «وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ»، مناقب و خوبیهایش را اظهار کن، به دیگران هم بگو. حالا ادامه داده تا پایان که ما دیگر از آن عبور میکنیم، میخواهم بگویم این آداب حتی توی این لایه هم بیان شده است، همانطور که ما عرض کردیم ادب ولایت حتی توی نماز جماعت هم بیان شده است، میگوید اگر دو نفر هم هستید و دارید نماز جماعت میخوانید وقتی یک نفر عنوان امام را گرفت، مأموم لازم است که ادب مأموم بودن را رعایت کند، پشت سر او.
ببینید عزیزان خیلی از احکام جزئیاتی دارند که برای ما قابل فهم نیست؛ اینقدر مته به خشخاش گذاشتن شرع، اینقدر توجه کردن به جزئیات تو شریعت! چرا باید آقا آب را میخواهیم موقع وضو به روی دست بریزیم و دست را بشوئیم، میگوید یک میلیمتر را اگر شما با علم از پایینتر از این آرنج این آب را بریزید وضویتان باطل است، نمازتان هم باطل است، هر چی هم که بشود دیگر باطل است.
میگوید: آقا وقتی آب را دارید میریزید که دستتان را بشوئید یک قطره از این آب با علم و با قصد سربالایی بیاید باطل است. نمیدانم میخواهی مست بکشی، دقیقاً از اینجا تا اینجا! میخواهی افطار کنی میگوید: دقیقاً همین ثانیه باید روزهات را شروع بکنی و دقیقاً این ثانیه هم باید روزهات را قطع بکنی! آقا حالا یک ذره این طرفتر یک ذره آن طرفتر؟ نه نه، دقیقاً همان ثانیه. اوقات نماز دقیق دقیق است، میگوید: همان موقع و همان جا، و قس علی هذا موضوعات دیگر.
ببینید احکامی که حالا فلسفه و حکمتش، آن نکات و فلسفهای که پشت او وجود دارد چی است را ما خیلی از آنها را نمیدانیم و برخی از آنها را روایات برای ما بیان کرده است آن یک بحث است، اما یک حکمت کلی این جزئیات دارد، حکمت کلی که این دقتها و این ظرافتها و این مته به خشخاش گذاشتنها، این حساسیّتها دارد چی است؟
اینکه کلّ احکام در خدمت بندگی انسان است، یعنی قرار است ما را بنده کند! بنده در درجه اول باید در مقابل مولا ادب داشته باشد. یعنی اگر مولا امری را گفت بنده بگوید چشم و عین همان امر را انجام بدهد نه کم و نه زیاد! این تمرین ادب است عزیزان؛
اگر دیدید جایی را مته به خشخاش گذاشتند توی دلت نگو آقا مگر قرآن خدا غلط میشود، مگر مثلاً آسمان و زمین جابجا میشود که من یک میل از بالاتر بیایم؟ آیا خدا محتاج این جزئیات است؟ آیا خدا نشسته آن بالا چون من مثلاً این را یک میلیمتر پایینتر ریختم مرا جهنّم میبرد؟ این سؤالاتش غلط است، چون درک نکردم که دلیل این حکم چی است؟ دلیل این حکم عرض کردم که لزوماً فقط این نیست و هزار دلیل را دارد که ما نمیدانیم؛
اما یک دلیل کلی که این جزئیات را در احکام و این دقتها را دارد تمرین ادب است، یعنی اگر خدا گفت بگو چشم و همان را که خدا گفته انجام بده! یعنی اگر خدا گفت این کار یعنی همین کار، اگر گفت از این لحظه شروع کن، یعنی همین لحظه، اگر میبینید فقهای ما میآیند کلی در کتابهای خوب بحث میکنند که آقا آن اول مثلاً لحظه من این امسال را حالا صوم را تدریس میکردم و درگیرش بودم خیلی این موضوعات را میدیدم؛
آنقدر میآیند بحث میکنند که حالا مثلاً آن لحظه اول شروع روزه چطوری است؟ چطوری ثابت میشود؟ از چه لحظهای شما باید امساک و نخوردن را شروع کنید؟ لحظه قبلش و لحظه بعدش و همزمان با آن؛ آقا اینقدر مته به خشخاش گذاشتن چون ریشهاش در ادب است، چون ریشه فقه در ادب است. ما اینقدر به جزئیات در فقه و در احکام و در جزئیات موضوعات شرعی خودمان توجه میکنیم، چرا؟ چون میخواهیم ادب بندگی خدا را رعایت کنیم؛ خدا محتاج این جزئیات نیست ولی ما محتاج ادب ورزیدن به خدا هستیم. گفته بگو چشم! دوست داری بروی تحقیق کنی و حکمت آن را به دست بیاوری، برو حکمتش را به دست بیاور ولی بگو چشم و برو! هر چه که خدا گفته با دقت و با وسواس. این در حقیقت آن برداشت کلی بود که من میخواستم درباره این موضوع خدمت شما بگویم.
آخرین موضوعی که من میخواهم خدمت شما عرض بکنم، حالا ما در جلسه بعدی هم به آیات بعدی این سوره یعنی آیات دو، سه، چهار و پنج با حوصله بیشتری خواهیم پرداخت و در ضمن آن چند داستان و چند خاطره تاریخی بیان خواهیم کرد؛ من دیگر چون فرصت گذشته است اینها را به جلسه بعد موکول میکنم. درباره جاهایی که امت حتی در زمان خود پیغمبر که دیگر اسمش صریحاً در این آیات بیان شده است از این ادب و از این ولایت ورزی تخلّف کردند و بر پیغمبر و به تبع بر خدا تقدّم گرفتند و از حکم آنها تخلّف کردند، ان شاء الله در جلسه بعدی من ماجرایش را خدمت شما عرض خواهم کردم و انشاء الله موفق باشید، مؤیّد باشید، من چند تا دعا هم میخوانم و این جلسه را لااقل این قسمت صحبتهای خودم را به پایان میرسانم و بعد در خدمت دوستان خواهیم بود.
خدایا و خداوندا آخر و عاقب امر همه ما را ختم به خیر بفرما. خدایا در دنیا و در آخرت قرآن و اهل بیت را دستگیر همه ما قرار بده. خدا در این زندگی، در این ظلمات دنیا، در تاریکی قبر، در مواقف هولناک قیامت نور قرآن و نور اهل بیت را به فریاد ما برسان. خدایا خداوندا توفیق تلاوت آیات قرآن را، توفیق تدبّر در معارف قرآن را بر همه ما به نحو احسن ارزانی بدار. خدایا در امر ظهور امام زمان ما تعجیل بفرما. روح همه گذشتگان، اموات، اموات مدّنظر از الساعة سر سفره کریمانه اهل بیت(علیهم السلام) مهمان بفرما. رهبر فرزانه انقلاب و همه خدمتگزاران به این نظام و به این مردم را محفوظ و منصور بدار.
و السَّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.