عبدالله بن زبیر
1هجری:
تولّد
پدرش زبیر ابن عوام صحابه خاص، مادر اسما دختر ابوبکر حاصل متعه او بوده؛ مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، به اظهار شادمانی پرداختند؛ زیرا یهودیان ادعا کرده بودند که با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان میشوند و نسل مسلمانان را منقرض میکنند. گفتهاند که پیامبر(ص) نیز شاد شد و کام ابن زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و ابوبکر در گوشهایش اذان و اقامه گفت.
15-29هجری:
15هجری: حضور در جنگ یرموک با روم همراه پدرش
27هجری: حضور در حمله به مغرب
29هجری: حضور در حمله به مناطق شمال ایران، خراسان
35هجری:
در جریان قتل عثمان بر خلاف خالهاش عایشه، از عثمان حمایت کرده و نماینده عثمان در مواجهه با مخالفان بوده، در جریان دفاع از او مجروح شد.
36هجری:
حضور پررنگ جریان جنگ جمل:
1. حمله به بصره: پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با عثمان بن حُنَیْف حاکم بصره تا رسیدن امام علی(علیه السلام)بسته بودند، ابن زبیر در رأس گروهی، 40 نفر از محافظان مسلمان را کشت و بیت المال را تصرف کرد
2. میدانداری، مخالفت جدی با امیرالمومنین: ابن زبیر در راه بصره و در این شهر پس از درگیری و نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار محمد بن طلحه امامت لشکریان جمل را عهدهدار بود، گفته شده که او فرمانده پیاده نظام جنگ بوده
3. تلاش برای نگه داشتن پدرش زبیر در جنگ: در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کنارهگیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.
4. حمایت، تشویق و تشجیع عایشه بر جنگ، رابطه عاطفی با خالهاش عایشه، وصایت عایشه: عاطفه فراوان میان ابن زبیر و عایشه باعث شد تا طلحه و زبیر او را برای قانعکردن عایشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گیرند. بعدها وقتی عایشه از ابن عمر پرسید که چرا او را از همراهی با جملیان بازنداشته است، ابن عمر نفوذ ابن زبیر را مانع از آن دانست که عایشه سخن کسی را برای کنارهگیری از جنگ بپذیرد. در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر 50 تن از بنیعامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست. این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد. ابن زبیر در کشاکش نبرد دقایقی زمام شتر عایشه را در دست گرفت؛ اما عایشه که خطر این کار را میدانست، او را سوگند داد تا آن را رها کند. عبدالله در این جنگ با مالک اشتر درگیر شد و با وجود بیش از 30 زخم جان سالم به در برد. عایشه به کسی که مژده سلامت او را در این نبرد داد، 10 هزار درهم مژدگانی پرداخت.
5. فرار از جنگ و عفو عمومی امیرالمومنین: ابن زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از قبیله ازد پنهان شد و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول عفو امام علی(علیه السلام)قرار گرفت.
57هجری:
دفاع از امام حسین در جریان اختلاف ولید با حضرت: میان امام حسین (علیهالسّلام) و ولید بن عتبه که از طرف عمویش معاویه در مدینه حکومت داشت درباره مالی که آن حضرت داشت نزاعی روی داد و ولید بن عتبه خواست از قدرت خود بر علیه آن جناب استفاده کند و حق او را پایمال سازد. حسین بن علی (علیهالسّلام) فرمود حق مرا به من باز گردان و گرنه شمشیر به دست خواهم گرفت و در مسجد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به پای ایستاده مردم را به حلف الفضول دعوت میکنم. عبدالله بن زبیر که در همان ساعت در مجلس ولید حضور داشت گفت: به خدا سوگند اگر او چنین دعوتی کند من نیز شمشیرم را به دست خواهم گرفت و به دفاع از او قیام خواهم نمود تا حق او را از تو بگیرم یا جان در سر این کار گذارم. این سخن به گوش مسعود بن مخرمه رسید او نیز همین سخن را گفت... ولید بن عتبه که کار را بدین منوال دید حق آن حضرت را به ایشان مسترد داشت.
60،61هجری:
1. مرگ معاویه و امتناع از بیعت با یزید: پس از مرگ معاویه، عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید سرپیچید و مبارزاتی را علیه حکومت امویان راه انداخت. منابع تاریخنگاری درباره انگیزه قیام ابن زبیر نظریههایی ابراز داشتهاند؛ از جمله اینکه او در پی رسیدن به خلافت بود.
2. سودای خلافت: ابن زبیر با پیامبر(ص) و دو همسرش خدیجه و عایشه خویشاوندی نزدیکی داشت، پدرش از صحابه نزدیک پیامبر(ص)بود و از برخی امتیازات دیگر مانند عضویت پدرش در شورای خلافت عمر برخوردار بود.افزون بر این، او ادعا داشت که عثمان با او درباره خلافت پیمان بسته است. اینها همه باعث میگشت تا خود را به خلافت بیش از بنی امیه مستحق بداند.
3. رفتن به مکه از مدینه و پناه بردن به مسجدالحرام برای بیعت نکردن با یزید: پس از مرگ معاویه، یزید به توصیه پدر، ابن زبیر برای بیعت زیر فشار گذاشت و جان او را تهدید کرد و ابن زبیر به مکه و خانه خدا پناه برد و در حجر اسماعیل سکونت گزیده و مردم او را به زهد میشناختند؛ او از خود با لقب «عائذ البیت» (پناهنده به خانه خدا) یاد میکرد که گویا اشاره به روایتی دارد که بنابر آن، شخصی از دست ستمکاران به کعبه پناه خواهد برد و عاقبت، دشمنان ستمگرش نابود خواهند شد.
4. آمدن امام حسین به مکه و گفتگو او با امام: در اینکه او موافق مانند امام بود یا رقتن ایشان دو قول است یکی از اقوال این است: «وقتی امام حسین (علیهالسّلام) تصمیم گرفت به عراق برود، عبدالله بن زبیر نزد حضرت آمد و گفت: اگر در همین حرم الهی بمانی و نمایندگان و داعیان خود را به شهرها بفرستی و برای شیعیان خود در عراق بنویسی که پیش تو آیند و چون کارت استوار شد کارگزاران یزید را از این شهر بیرون کنی من هم در این کار با تو همراهی فکری خواهم کرد و اگر به مشورت من عمل کنی بهتر است این کار را در همین حرم الهی انجام دهی که مجمع مردم روی زمین و محل رفت و آمد از هر سوی است و به اذن خداوند آنچه میخواهی به دست خواهی آورد و امیدوارم به آن برسی. قول دوم که بیشتر منابع به آن اشاره دارد این است که ابن زبیر در دل خواستار رفتن امام حسین (علیهالسّلام) از مکه بود هر چند ظاهرا پیشنهاد ماندن در مکه را نیز مطرح میکرد. مسعودی آورده است: «ابن زبیر اقامت حسین (علیهالسّلام) را در مکه خوش نداشت. زیرا مردم ابن زبیر را با وی برابر نمیگرفتند و به نظر او چیزی دل پسندتر از آن نبود که حسین (علیهالسّلام) از مکه بیرون رود. بدین جهت پیش وی رفت حسین (علیهالسّلام) گفت: قصد دارم به کوفه بروم. گفت: خدا تو را توفیق دهد اگر من آنجا یارانی مثل تو داشتم از کوفه چشم نمیپوشیدم. آنگاه از بیم آنکه امام بدگمان شود گفت: اما اگر این جا بمانی و ما و اهل حجاز را به دعوت خود بخوانی میپذیریم و به دور تو فراهم میشویم که از یزید و پدر یزید به خلافت شایسته تری. ابن سعد نیز مینویسد: «هر بامداد و شامگاه پیش حسین (علیهالسّلام) میرفت و او را به رفتن به عراق تشویق میکرد و میگفت: عراقیان شیعیان پدرت و پیروان تو هستند.
5. تقابل با یزید بعد از کربلا: ابن زبیر در ابتدا خود را آماده بیعت با یزید نشان میداد و مدتی بدین گونه گذشت. پس از آن که خبر ماجرای کربلا به مکه رسید، او خطبهای آتشین ایراد کرد و گریست و به صورت تلویحی یزید را برای خلافت نالایق خواند. سرانجام یزید به او دستور داد تا بیعت کند و غل و زنجیری از نقره فرستاد و از او خواست تا به نشانه فرمانبرداری آن را بر خود کند و نزد یزید برود ولی ابن زبیر نپذیرفت. عمرو بن سعید، حاکم مکه و مدینه، به دستور یزید سپاه کوچکی را برای اجبار ابن زبیر به بیعت به مکه فرستاد ولی از سپاهی متشکل از هواداران زبیر شکست خورد. فرمانده این سپاه که برادر ناتنی یزید بود همراه گروهی به اسارت ابن زبیر درآمد و سپس در زندان کشته شد. در این زمان، مکه عملا در دست ابن زبیر بود. شهر مدینه نیز به سبب واقعه کربلا و نیز ناشایستگی یزید برای خلافت، وضعیت ملتهب و به ابن زبیر تمایل داشت. عثمان بن محمد بن ابی سفیان، حاکم جوان مدینه، هیئتی از بزرگان و سرشناسان مدینه را پس از مناسک حج عازم شام کرد تا شاید با انعام و دلجویی از آنان توسط یزید، اوضاع مدینه سر و سامان یابد. ولی این کار باعث شد تا ناشایستگی یزید بیش از پیش بر هیئت عیان شود. رفتار غیراسلامی یزید در برابر اعضای هیئت مدینه، ناراحتی و نارضایتی شدید آنان را در پی داشت و آنان پس از بازگشت به مدینه، آشکارا ناشایستگی او برای خلافت را بازگفتند و در پی آن، یزید نامه تندی خطاب به مردم مدینه نوشت.
63هجری:
فاجعه حرّه: ابن زبیر، در خطبهای بر یزید تاخت و مسلمانان را تشویق کرد که او را از خلافت خلع کنند. سپس به مردم مدینه نامه نوشت و از آنان درخواست تا با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند و مردم مدینه با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند. در پی آن، مردم عثمان بن محمد، حاکم یزید و گروهی از بنی امیه رااز شهر بیرون کردند. یزید لشکری به حجاز فرستاد تا ابن زبیر و هوادارنش را سرکوب کند و زبیر را سخت تهدید کرد. لشکر یزید نخست مدینه را محاصره کرد و از مردم خواست تا از یزید تبعیت کنند و برای سرکوب ابن زبیر با آن همراه شوند ولی مردم نپذیرفتند. و در 28 ذیحجه سال 63ق. دو سپاه مردم مدینه و شام رو به روی یکدیگر قرار گرفتند. در رویارویی مردم مدینه با سپاه شام، مردم مدینه از سپاه شام شکست خوردند و سپاه شام به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر خود مباح کرد و به قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس پرداخت و بدین ترتیب، فاجعه حَرّه رقم زده شد. سپاه شام سپس برای سرکوب ابن زبیر و هوادارنش راهی مکه شد.
64هجری:
1. مرگ یزید و شکستن محاصره مکه: بعد از فاجعه حره ابن زبیر و یارانش از 13 صفر سال 64 قمری تا 40 روز پس از مرگ یزید در 14 ربیعالاول سال 64 در محاصره سپاه شام بودند. ابن زبیر در مسجدالحرام مستقر شد و شامیان بر بلندیها و کوههای مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند و با پرتاب سنگ و گلولههای قیراندود و آتشین، زبیر و افرادش را زیر آتش گرفتند. سرانجام، سنگهای منجنیق به کعبه خوردند و پردههای میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوبهای ساج بنای کعبه آتش گرفت. یعقوبی(م 292ق) نقل کرده است که ابن زبیر، آتش را خاموش نکرد تا مردم مکه را علیه سپاه شام مصمم کند. گروهها و دستههای گوناگونی در کنار ابن زبیر با انگیزه دفاع از مسجدالحرام علیه سپاه شام جنگیدند. سپاه شام موفق به شکستن مقاومت ابن زبیر و مردم مکه نشد و چون یزید درگذشت، چهل روز بعد خبرش به سپاه شام رسید و این سپاه بدون موفقیت، از محاصره دست کشید و به شام بازگشت.
2. اعلام خلافت: به نوشته کتاب تاریخ خلیفه، ابن زبیر 9 رجب سال 64ق مردم را دعوت به بیعت با خودکرد. گفتهاند که پس از مرگ یزید بن معاویه، خلافت ابن زبیر در شام نیز طرفداران مهمی پیدا کرد و بدین رو، فرمانده سپاه شام پیش از حرکت به سوی شام، از ابن زبیر خواست تا از آنچه گذشته مانند واقعه حره چشم پوشند و همراه او برای در دست گرفتن خلافت به شام بیاید ولی ابن زبیر نپذیرفت. به زودی مردم بیشتر ممالک اسلامی، از جمله دمشق، کوفه، بصره، یمن و نواحی مختلف خراسان با نمایندگان ابن زبیر به نیابت از او بیعت کردند.ابن زبیر بر وابستگان بنی امیه سخت گرفت و آنان را از مکه بیرون کرد؛ بنی هاشم نیز از جمله محمد حنفیه و ابن عباس با وجود تلاش ها و فشار های ابن زبیر با او بیعت نکردند
73هجری:
هلاکت: عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز فرستاد. حجاج در ذی قعده سال 72ق. با آگاهی از ناتوانی نظامی ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی 5000 نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد. سپس به سوی مکه حرکت و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذیحجه سال 72ق. آغاز شد و پس از شش ماه و 17 روز با قتل ابن زبیر در سهشنبه17 جمادیالاول سال 73ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و 17 روز دانستهاند. بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشته و از او خواسته بود تا با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد. خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به امام حسن(ع) فرامیخواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد. این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند. ابن زبیر سرانجام دانست که تاب مقاومت دربرابر سپاه شام را ندارد. وی به سفارش مادرش با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنیسکون و بنیمراد کشته شد. در این نبرد 240 نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.