پیاده سازی حجرات (ج 4) 2
در ادامه آیه جلوه دوم لطف خدا مطرح میشود. چه جلوهای؟ آن خدایی که دوست دارد بندگانش مسیر درست را پیدا کنند و طی کنند، علاوه براینکه میآید و مسیر درست را به واسطه حضور پیغمبر و رهبری پیغمبر به آنها نشان میدهد، فکر سختی و ناهمواری این مسیر هم هست، آن خدا میداند دنبال پیغمبر حرکت کردن درست هست که غایت و نهایت و عاقبتش، آسایش و امنیت و خیر و راحتی است، اما به هر حال برای رسیدن به یک نتیجه باید مسیر را طی کرد، مسیر لزوماً همهاش راحتی و آسایش نیست! به هر گنجی اگر انسان بخواهد دسترسی پیدا کند در مسیر باید رنج ببرد. «نابرده رنج گنج میسّر نمیشود»، مهم این است که شما بدانید این مسیر، مسیر رسیدن به گنج است. مسیر، مسیر درستی است ولو اینکه از بین سنگلاخ و جاده ناهموار و خوف و خطر و اینها گذر کند، این مسیر عاقبتش، عاقبت خوبی است.
اما اینکه میگویم عاقبتش عاقبت خوبی است به این معنا نیست که مسیر، مسیر راحت و همواری است. خدا هم آمده مقصد را به ما با حضور پیغمبر نشان داده است، گفته آقا درست است که دارید رنج و سختی میکشید ولی بدان که مسیر را درست میروی، پنج روز دیگر به گنج میرسید، داری زحمت میکشی، عرق میریزی، پاهایت زخم میشود، تشنگی و گرسنگی میکشی، خوف و خطر تحمّل میکنی، همه اینها را میدانم ولی آخرش، این خیلی انگیزه و امید است، خدا میگوید نگاه کن! تو داری مسیر را درست میروی، من راهنما گذاشتم و تو داری درست میروی، این لطف اول است.
اما لطف دوم چی است؟ لطف دوم ناظر به همین سختیهای مسیر است. خدا میگوید چون مسیر سخت است من به شما لطف میکنم و پذیرش این سختیها را برای شما آسان میکنم، چطوری؟ در فطرت شما، در سرشت شما، در دل شما ایمان را محبوب و زیبا قرار میدهم! زیبای دوست داشتنی «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإیمانَ» من ایمان را محبوب شما قرار میدهم «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» و آن را توی چشمان شما و توی دلهای شما زیبا قرار میدهم؛ این هم کمک دوم من و این هم جلوه دوم لطف خداست.
حالا این آیه گفت، ایمان! اول گفت تبعیّت از پیغمبر و در ادامه گفت: «وَ لکِن»، ولکن یعنی بله من میدانم! یک بار دیگر این آیه را با هم مرور کنیم، مسیر خیلی جالب است. میگوید: بدانید که پیغمبر در بین شماست و نگران نباشید، مسیر را گم نمیکنید، مقصد روشن است، مسیر هم میسر روشنی است.
امیرت مشخص، مسیرت مشخص نکن دل ای دل، بزن دل به دریا
حالا بعد توضیح میدهد: «لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الأَمْرِ لَعَنِتُّم»، شما اگر از پیغمبر تبعیّت نکنید و پیغمبر از شما تبعیّت کند به سختی میافتید! حالا سؤال این است مگر تبعیّت کردن از پیغمبر سختی ندارد؟ که خدا میفرماید اگر پیغمبر را تبعیّت نکنید به سختی میافتید. بله اینجا بحث جنگ بود و پیغمبر مخالف بود و مسلمانان اگر میرفتند به سختی جنگ میافتادند، خدا میگوید: دیدید حرف پیغمبر را گوش کردید گرفتار نشدید؛ حالا ما سؤال میکنیم، خدا جون! ما تاریخ و قرآن را خواندیم، همین آیات قرآن تو که سرگذشت انبیا و اولیایت بوده را دیدیم، سرنوشت اهل بیت(علیهم السلام) و سیره آنها را دیدیم، ما از هر زاویه که نگاه میکنیم تبعیّت از پیغمبران و اهل بیت و اولیاء الله همیشه مستلزم سختی بوده، خود امام حسین(علیه السلام) فرمود: «فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِد» هر کسی به من ملحق بشود ته آن شهادت است، یا به اهل بیت فرمود: «إستَعِدُّوا لِلبَلاء» آماده ابتلائات باشید.
این همه یاران او تبعیّت از امام را انتخاب کردند در مقابل اینکه امام از آنها تبعیّت کند! خیلیها آمدند امام را نصیحت کردند و گفتند که این کار را بکند و آن کار را بکن! ولی امام حسین آنها را نصیحت کرد و گفت که شما از من پیروی کنید، آنها نکردند و زنده ماندند؛ آن کسانی که از امام حسین تبعیّت کردند به خاک و خون کشیده شدند و ارباً ارباً شدند. خدا جان! آن کسانی که از پیغمبر تو تبعیّت کردند سه سال توی شعب ابیطالب رفتند و هسته خرما گیرشان نمیآمد که بخورند، کسانی که از انبیای تو حمایت کردند به سختی افتادند، پس چرا میگویی تبعیّت کردن از پیغمبر باعث آسایش و راحتی میشود و تبعیّت نکردن از او به گرفتاری و مشکل کشیده میشود؟ اینجا نکته وجود دارد و آن این است:
ببینید ما یک آسانی مقطعی و موضعی داریم و یک آسانی غایی و نهایی داریم که آن مقصد است. مثل همان گنج؛ رسیدن به گنج، گنج یعنی ثروت بسیار، فرض کنید یک گنجی است و به شما خبر میدهند که آقا صد میلیارد تومان ارزش این گنج است، منتهی برای رسیدن به این گنج باید شما حتی خرج کنید! پول کرایه بدهید، پول وسیله بدهید، پول غذا بدهید، هزینه سفر کنید، با هزینه کردن یک جاهایی خطراتی را رفع بکنید! شما ممکن است یک میلیارد هزینه کنید، یک میلیارد هزینه میکنید، بعد وقتی دارید آن پولها را هزینه میکنید تا به آن گنج برسید، یک نفر بیاید به شما بگوید که تو چرا اینقدر احمقانه داری کار میکنی؟ تو میگویی چرا؟ میگوید خوب تو چرا داری پول خودت را از دست میدهی؟ تو هدفت به دست آوردن پول است ولی داری پول از دست میدهی! میگویید درست است که من دارم پول از دست میدهم، ولی هدف نهایی من این لحظه را نبین! کلِّ مسیر را ببین، دوربین را بالا ببر و کلِّ عرصه را ببین، اگر دوربین را بالا ببری میبینی که من داریم این پولها را جزئی و مقطعی از دست میدهم ولی در نهایت به یک ثروت عظیم دست پیدا میکنم، پس این خرج کردنها منطقی و در مسیر ثروت است.
اینها مثال خوبی است برای رنجهایی که ما در مسیر تبعیّت از پیغمبران، تبعیّت از رسول الله و تبعیّت از اهلبیت میبریم. بله رنج است، پیروی کردن از آنها همیشه ملازم رنج است، اما این رنج مسیری هست که منتهی به برقراری صلح، برقراری امنیت و برقراری آسایش و برقراری رفاه و برقراری انواع و اقسام زیباییها میشود، همین وعدهای هست که همه ادیان دادهاند که «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین» در قرآن هم آمده است: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین».
ببینید ما رنج میکشیم اما دو جور رنج داریم: یک رنج بیخود و بی جهت است که عاقبتش همان رنج است. مثل رنجی که اگر مردم به پیغمبر فشار میآوردند برای یک جنگ بیخودی با قبیله بنی المصطلق که تو آیه قبلی بیان کردیم، یک جنگ بیخودی میرفتند میجنگیدند، کشته میشدند، میکشتند، خسارت میدیدند، خسارت میزدند، به دردسر میافتادند، نتیجهاش هم هیچی! کلی خون به ناحق ریخته شده بر زمین، و کلی هم زحمت و کلی هم دشمنی و کینه! رنج برای رنج، رنج در مسیر رنج.
اما یک وقتی شما همان پیغمبر خیلی جاها هم دعوت به جنگ کرد، خوب آن هم سختی است، دعوت به جنگ کرد با کفار و مشرکین و با انواع و اقسام دشمنان! اما آن رنج مثلاً برای برطرف کردن سایه تهدید بود، آن رنج برای تضعیف دشمنانی بود که امنیّت و آسایش مردمان را نشانه گرفته بودند، پس رنج برای آسودگی و برای خوشبختی در یک کلام، این رنج، رنج عاقلانه است، این رنج، رنجی است که انسان توجیه دارد و میتواند از آن دفاع کند، این رنج برای رنج نیست، این رنج برای گنج است، این رنج برای خوشبختی است، این طی کردن مسیر رسیدن به خوشبختی و سعادت است و این معقول است.
پس اگر بخواهیم آیه را توضیح بدهیم، تو آیه میفرماید: اگر پیغمبر از شما تبعیّت کنید و شما از پیغمبر تبعیّت نکنید به رنج خواهید افتاد! این رنج با آن رنج فرق میکند، یعنی رنجی که بی دلیل و بی جهت است، رنجی که هم اینجا رنج است «لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم» تو دنیا بدبخت میشوید و تو آخرت هم بدبخت میشوید، همهاش رنج است، همهاش تو مسیر بدبختی است، تو همین دنیا هم همهاش در مسیر رنجهای بیشتر است، اما «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإیمان»، وقتی بعد از تبعیّت از پیغمبر بحث ایمان را مطرح میکند، منظورش این است که ایمان در اینجا در تبعیّت از پیغمبر خودش را نشان میدهد و در نقطه مقابل کفر و فسوق و عصیان تبعیّت نکردن از پیغمبر است، یعنی یکی از جلوهها و اقتضائات ایمان و مؤمن بودن، تبعیّت از پیغمبر است اگر از پیغمبر و از رهبر تبعیّت نمیکنی و ادِّعای مؤمن بودن تو میشود، این ادِّعا را بگذار لب کوزه آبش را بخور! این هیچ ارزشی ندارد.
جلوه ایمان آن زمانی است که رهبر به تو امر کرد، تو از امر رهبر تبعیّت کنی! نه اینکه به رهبر فشار بیاوری که او از تو تبعیّت کند و به حرف او بی اعتنا باشی. پس بدانید اینجا دارد در مورد تبعیّت حرف میزند.
حالا بالا گفت اگر تبعیّت نکنید به سختی خواهید افتاد؛ در پایین گفت اما بدانید که خدا به شما یک لطف دیگر هم کرده است، غیر از حضور پیغمبر به عنوان راهنما، نقشه گنج یک لطف دیگری هم کرده است. گفتیم که ایمان یعنی همان تبعیّت از پیغمبر است، «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ»، این را محبوب دل شما قرار داده است، دلخواه شما قرار داده است «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُم» و این را در دل شما زیبا قرار داده است، شما هم که زیبایی پسند و زیبایی پرست، به این کشیده میشوید؛ یعنی خدا تو فطرت و سرشت شما میل و رغبت به ایمان که همان تبعیّت از پیغمبر باشد را قرار داده است.
ببینید اگر ما در بالا گفتیم تبعیّت کردن از پیغمبر باعث میشود که آدم به سختی نیفتد، دیگر معنا ندارد که در پایین خدا بگوید که حالا من این تبعیّت از پیغمبر را در دلهای شما محبوب قرار دادم و به شما کمک کردم؛ خوب دیگر چه کمکی؟ وقتی که ما از پیغمبر تبعیّت کنیم و تو آسودگی باشیم، دیگر چرا بیخودی برای آن جایزه میگذاری؟ چرا بیخودی ارفاق میدهی و کمک میکنی و انگیزه میدهی و میگویی: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ»، اینجا این نکتهای که من عرض کردم خودش را نشان میدهد، اینجا میخواهد بگوید که نه فکر نکن که تبعیّت از پیغمبر سختی ندارد!
اما سختی آن سختی ارزشمند است، سختی آن سختی خوب است؛ ما یک سختی بد داریم و یک سختی خوب داریم؛ سختی بد، سختی رنج است برای سختی و رنج است. سختی و رنجی که منجر به سختی و رنج دیگری است. این آدم چرا این کار را بکند؟ طرف میرود مثلاً یک جایی یک قتلی انجام میدهد و بعد هم به زندان میرود، یعنی یک سختی خودش را میاندازد تازه آسیب هم میبیند و بعدش هم زندان میرود. خوب این چه کاری است که آدم میکند.
اما یک وقتی شما یک رنجی میبرید، یک سختی را تحمل میکنید برای رسیدن به یک سعادتی، برای رسیدن به یک نتیجه مطلوبی، یک رنجی میکشید برای یک گنجی! این رنج ارزش دارد و این رنج قابل دفاع است و این رنجِ خوب است.
توی بالا رنج بد را گفت «لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» اگر به جای اینکه شما از پیغمبر تبعیّت کنید، پیغمبر در امور از شما تبعیّت کند، شما به سختی بد خواهید افتاد «وَ لکِنَّ اللَّهَ» اما اگر از پیغمبر تبعیّت بکنید درست است که در بعضی موارد به سختی میافتید اما این یک سختی خوب است چون منجر به نتیجه و سعادت است، این یک دستاورد است. حالا خدا در اینجا، این سختی دوم که سختی خوب است میآید چکار میکند؟ میآید لطف میکند، لطف خدا چی است؟ این را برای انسان آسان میکند، سختی آن را برای آدم عزیز میکند، محبت ایمان را که همان تبعیّت از پیغمبر باشد در دلِ ما قرار میدهد و این را در دل ما زیبا میکند تا ما میل و رغبت به تحمل این سختی داشته باشیم، این جلوه دوم لطف خداست.
پس این هم سختی دارد «وَ لکِنَّ اللَّه»، اما خدا این سختی را که توی ایمان است، ایمان همان تبعیّت از پیغمبر است که سختی دارد این را خدا محبوب دلهای شما قرار میدهد «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُم» خدا این را در دلهای شما تزیین میکند.
علما در بیان معنای تزیین گفتند، یعنی یک چیزی که ذاتاً زینت ندارد، شما به آن زینت بدهید. ما دو جور تزیین توی قرآن داریم: یک دسته از تزیینها مثل همین هستند که توی این آیه آمده است، خدا ایمان را در دل شما تزیین کرده است، این تزیین معنای تکوینی دارد یعنی واقعاً خدا ایمان را زیبا قرار داده است، حقیقتاً زیباست!
اما در جاهای دیگری هم کلمه تزیین آمده است، یک جاهایی خدا این را به شیطان نسبت داده است، در کجا؟ جایی که شیطان این را به خودش نسبت داده است و خدا نقل کرده است، آنجایی که شیطان توی آن آیهای که به خدا قسم میخورد «فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین»، در آنجا میگوید: «لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ»، میگوید من برای اینها شهوات، دنیا، مصادیق خلاصه کفر تو را تو چشمان اینها زیبا جلوه میدهم. این یک نکته.
یک جاهایی هم به صورت فعل مجهول به کار رفته است. مثلاً در سوره آل عمران که آدرس اینها را من تو کانال میگذارم «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوات»، محبت و حبّ به شهوات برای انسان زیبا جلوه داده شده است، باز هم توسط همان شیطان یا موارد دیگر.
یک جا هم هست که خدا به خودش نسبت میدهد منتهی توضیح میدهد و میگوید: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الأَرْضِ زینَةً لَها» آن چیزهایی که روی زمین است زینت زمین است نه زینت برای شما! یعنی اینها را به خودتان نگیرید و اینها مال زمین است.
نکته اینجاست! ما یک زینت واقعی داریم که حقیقتاً یک چیزی زیباست. حالا ما تو فضای مجازی دیگر این چیزها خیلی متبادر و شایع است که یک کسی خودش حقیقتاً زیباست و یک نفری با فیلتر و با نرم افزار و با اسنپ چت و اصلاً اینها هیچی، با آرایش و این جور چیزها زیباست. ما به زیبایی اولی میگوییم زیبایی واقعی که در خلقت اتفاق افتاده است و زیبایی دوم زیبایی است که جعل شده و ایجاد شده است.
حالا گاهی اوقات با نیّت بد نیست، کسی دارد مجلسی میرود و میخواهد زیباتر بشود. گاهی اوقات هم ممکن است با نیّت بدی باشد، شما در فقه هم دارید که اگر مثلاً دختری با آرایش فریب داده باشد، مثلاً حکم آن عقد چی میشود، فریب داده باشد، دنیا تعبیر شده به عروس دنیا! این عروس با تزیین خودش قصد خوبی را دنبال نمیکند، شیطان با تزیین دنیا و هر آنچه به دنیا مربوط است، یعنی امیال و شهوات و هوسها، قصدش این است که ما یک چیزی که نازیبا هست را زیبا ببینیم و انتخابش کنیم! نه اینکه شیطان آمده و میگوید حالا که دارید زندگی میکنید بگذارید از زندگیتان بیشتر لذت ببرید، نه این نیست!
شیطان دارد یک چیزی را که زیبا نیست را که قرار نیست آن انتخاب ما باشد و ما یک زیبایی پسند او را هیچ وقت انتخاب نخواهیم کرد، این را تو چشم ما زیبا جلوه میدهد و با این تکنیک میخواهد ما از رسیدن به هدف جا بمانیم، به جای رسیدن به قلّه آخر سر، سر از پرتگاه در بیاوریم.