آغاز
نام کامل شمر ابوسابغه شمر بن ذی الجوشن ضباب بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بود. برخی پدر شمر را شرحبیل بن قرط ضبابی، برخی شرحبیل بن اعور بن عمرو، برخی عثمان بن نوفل و برخی اوس بن اعور دانسته اند. پدر شمر معروف به ذو الجوشن بود. او نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را از پادشاه ایران گرفته بود. برخی گفته اند نام او ذو الجوشن بود چون سینه اش برآمده بود و بنا بر قولی نام او جوشن بن ربیعه بود. ذو الجوشن بعد از بازگشت پیامبر از جنگ بدر در حالی که هنوز مشرک بود اسبی را به عنوان هدیه برای ایشان آورد. پیامبر هدیه او را نپذیرفت و به او پیشنهاد کرد آن اسب را در ازای چند زره از غنیمت های جنگ بدر به ایشان بفروشد که ذو الجوشن نپذیرفت. سپس پیامبر او را به اسلام دعوت کرد. او به بهانه دشمنی قریش با ایشان دعوت پیامبر را رد کرد. ذو الجوشن پس از فتح مکه اسلام آورد. در تاریخ از مادر شمر به بدی یاد شده است. گفته شده است او هنگام جابجای گوسفندانش به گناه آلوده شد و شمر از راه نامشروع به دنیا آمد. واژه شمر به دو گونه تلفظ می شود. اول در کتب لغت که با فتح شین و کسر میم به معنای جدیت و شتاب در انجام کار است و دوم در عرف عام که با کسر شین و سکون میم است و ظاهرا واژه ای عبری است که اصل آن شامر یا همان سامر است که به معنای افسانه سرا و همصحبت در شب نشینی می باشد. از از شامیان ساکن کوفه بود.
زندگی
او از تیره بنی عامر بن صعصعه و از خاندان ضباب بن کلاب بود. برخی گفته اند شمر از روسای قبیله هوازن بود که از قبایل عدنانی و یمنی است که منطقه حنین متعلق با آنان بوده است. بنی کلاب که شمر یکی از افراد آن بود یکی از تیره های هوازن بود. شمر را با نسب هایی مثل عامری، ضبابی و کلابی مورد اشاره قرار داده اند. بنی کلب یا بنی کلاب به شجاعت و رزمجویی شهرت داشتند. امام علی وقتی برادرش را که نسب شناس بود برای یافتن همسری مامور کرد که فرزندانی دلیر و شجاع برای او به دنیا بیاورد عقیل بن ابی طالب جناب فاطمه بنت حزام یا همان ام البنین را از این قبیله به امام معرفی کرد و ایشان نیز فرزندانی از جمله ابوالفضل العباس را برای امام علی به دنیا آورد. نام کلاب در شجره نامه پیامبر هم وجود دارد مانند قصی بن کلاب که از اجداد ایشان است. برخی گفته اند کلاب جمع کلب و به معنای گروه سگ ها است و برخی دیگر گفته اند کلاب نام آبی است بین یمامه و بصره. شمر یکی از افراد قبیله بنی کلاب بود. شمر نه از مهاجرین بود و نه از انصار بلکه از تابعین به حساب می آمد. کنیه او ابوسابغه بود. تاریخ ولادتش معلوم نیست. مردی ابرص و زشت چهره بود. امام حسین در روز عاشورا به او گفت: {قال رسول الله: رایت کان کلبا ابقع یلع فی دماء اهل بیتی.} همچنین نقل شده که امام حسین در کربلا در عالم خواب دیدند که گروهی از سگ ها ایشان به ایشان حمله می کنند و در میان آن ها سگی سیاه و سفید است که از همه بیشتر به وی حمله می کند. سپس امام فرمود: {گمان می برم کسی که کشتن مرا به عهده می گیرد مردی کریه المنظر و پلید از این قوم باشد که دچار مریضی پیسی است. آثار جراحت جنگ صفین در چهره او وجود داشت. شمر از پدرش روایت کرده و ابو اسحاق سبیعی هم از شمر روایت کرده است در حالی که در منابع اهل سنت از شمر با نکوهش یاد شده و گفته شده به دلیل کشتن امام حسین او شایستگی برای روایت حدیث ندارد. صمیل بن حاتم بن شمر نوه شمر در اندلس به ریاستی دست پیدا کرد. شمر در زمان حکومت جناب ابوبکر به دلیل کم سن بودن نقش قابل توجهی نداشت. در دوران حکومت عمر نیز نامی از شمر در تاریخ ثبت نشده است.در سال 35 با کشته شدن عثمان و خلافت امام علی و انتخاب کوفه به عنوان پایتخت توسط امام علی و انتقال ایشان به کوفه شمر که از سران و بزرگان کوفه به حساب می آمد نزد امام رفت و جزو یاران ایشان بود. او جنگجو بود و در جنگ صفین در سپاه امام علی بود و در مبارزه با ادهم بن محرز باهلی از سپاه شام از ناحیه صورت به شدت مجروح شد به گونه ای که استخوان پیشانی وی شکافته شد. در مقابل شمر نیز با شمشیر ضربه ای به او زد و او را از اسب پایین انداخت. با این وجود ادهم با کمک دوستان خود از مرگ نجات پیدا کرد. بعد از جنگ ادهم در محلی به نام اذرج وقتی با دوستانش در مورد دلاوری هایش در صفین سخن می گفت از آن ها پرسید آیا شمر بن ذی الجوشن را می شناسید؟ آنان پاسخ دادند: آری او را می شناسیم. ادهم گفت آیا به تازگی با او برخوردی داشته اید و اثر ضربه شمشیر را بر صورت او دیده اید؟ عبدالله بن کبار نهدی و سعید بن حازم سلونی گفتند بله ما زخمی که بر پیشانی او وجود دارد را دیده ایم. ادهم با افتخار گفت به خدا سوگند آن ضربه مهلک را من در صفین بر او وارد و آن زخم را بر چهره اش نقش کردم. اما وقتی کار به حکمیت کشیده شد از طرفداران حکمیت بود و وقتی مکر عمر بن عاص آشکار شد شمر هم به خوارج و مارقین پیوست و به یکی از دشمنان سرسخت امام علی و خاندان او تبدیل شد. شمر در زمان امام حسن نیز از مخالفان سرسخت ایشان بود و در کوفه آشوب به راه انداخت و مردم را علیه امام حسن شوراند و از جمله کسانی بود که صلح را بر ایشان تحمیل کردند و بعد نیز به معاویه پیوست. شمر یکی از سرکردگان خوارج در کوفه بوده است. شیخ یاسین در کتاب صلح الحسن نوشته است: {سرکردگان خوارج در کوفه عبارت بودند از: عبدالله بن وهب الراسبی، شیث بن ربعی، عبدالله بن الکواء، اشعث بن قیس و شمر بن ذی الجوشن. نویسنده کتاب هدایه الکبری در روایتی از امام حسن مجتبی چنین نقل می کند: حسن بن علی هنگام وفات به برادرش حسین فرمود: {همانا پدرم علی پس از جنگ صفین در خطبه ای خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعث بن قیس پدر جعده قاتل امام حسن که در مجلس بود برخواست و گفت: اخباری را می گویی که رسول خدا نیز آن را ادعا نکرده است. این علوم را از کجا به دست آورده ای؟ پدرم پاسخ داد: ای آتش بیار معرکه! همانا پسرت محمد بن اشعث نیز از قاتلان حسین است. به خدا سوگند شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و زبیدی و عمر بن حریث نیز از آنان هستند.} در زمان معاویه و در دوره حکومت زیاد بن ابیه بر کوفه با وجود دوستی با حجر بن عدی بارها به او درباره دفاع از امام علی و انتقاد از معویه هشدار داد اما حجر به مسیر خود ادامه داد. زمانی که زیاد در بصره بود جانشینش عمرو بن حریث در کوفه هنگام خطبه به اهانت نسبت به امام علی پرداخت. حجر و یارانش اعتراض کردند. زیاد پس از بازگشت به کوفه حجر و یارانش را دستگیر کرد.زیاد آنان را به همراه صد نفر از سپاهیان خود نزد معاویه فرستاد و در نامه این طور نوشت که حجر در لعن ابوتراب با جماعت مخالفت ورزیده و در نتیجه از فرمان خلیفه سرپیچی کرده اند. او گواهی برخی از بزرگان کوفه را نیز ضمیمه نامه خود کرد. شمر نیز جزو کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است. سرانجام حجر و یارانش وقتی به روستای مرج عذراء در نزدیکی دمشق رسیدند معاویه فرمان قتل آنان را صادر کرد. شمر جزو طرفداران معاویه بود. شیخ مفید در کتاب الاختصاص می گوید: { معاویه نامه ای برای امیرالمومنین علی فرستاد. حضرت نیز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست طرماح بن عدی طائی به دمشق فرستاد. وی پس از آن که به شام رسید پرسید: فرماندهان معاویه کجایند؟ به او پاسخ دادند: کدامشان را می خواهی؟ گفت: ابو الاعور اسلمی و عمرو عاص و شمر بن ذی الجوشن و هدی بن محمد بن اشعث کندی را می خواهم.} شمر فقط به دنبال منافع خود بود و نفاق زیادی داشت به همین دلیل ثبات عقیده نداشت.
پیش از واقعه کربلا
وقتی مسلم بن عقیل در سال 60 از طرف امام حسین به کوفه رفت شمر از کسانی بود که از طرف عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه مامور شد که مردم را از اطراف مسلم پراکنده کند. او در سخنانش مسلم را فتنه گر نامید و مردم را سپاه شام ترساند.
در واقعه کربلا
وقتی امام حسین به کربلا رسید عمر بن سعد فرمانده سپاه کوفه بعد از ملاقات با ایشان نامه ای به عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به این مضمون نوشت: {اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پریشانی را برطرف نموده کار این امت را اصلاح کرد و حسین با من پیمان بست که از همان جا گه آمده به همان جا باز گردد یا به یکی از سرحدات رود و مانند یک تن از مسلمانان باشد. در هر چه به سود مسلمانان است شریک آنان و در زیان آنان نیز همانند ایشان باشد یا به نزد یزید برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند و در این پیمان خوشنودی تو و اصلاح کار امت است.} از این نامه مشخص است که عمر بن سعد از جنگیدن با امام حسین می ترسید و سعی داشت کار را به سازش برساند. وقتی عبیدالله این نامه را خواند گفت: {این نامه خیرخواهی دلسوزانه برای مردم است.} شمر که در آن جا حضور داشت بلند شد و گفت: {آیا این سخن را از حسین می پذیری اکنون که به سرزمین تو آمده و پهلوی تو است؟ به خدا اگر از این سرزمین برود و دست در دست تو نگذارد هر آینه نیرومندتر گردد و تو ناتوان تر خواهی شد. پس این پیشنهادهای او را مپذیر زیرا این کار نشانه سستی است ولی از او بپذیر که خود و پیروانش به حکم تو گردن نهند. آن گاه اگر تو آنان را کیفر کنی تو بدان سزاوارتر خواهی بود و اگر از ایشان درگذری و عفو کنی آن هم به دست توست.} عبیدالله گفت: {خوب پیشنهاد کردی و تدبیر همین است که تو گفتی. این نامه که می نویسم به نزد عمر بن سعد ببر که باید بر حسین و پیروانش پیشنهاد کند که تن به حکم من دهند. پس اگر بدان تن دادند آنان را زنده به نزد من فرستد و اگر سر باز زدند باید با ایشان بجنگد. اگر عمر بن سعد این کار را انجام دهد تو فرمانبردار او باش و از دستورش پیروی کن و اگر جنگ را نپذیرفت تو امیر و فرمانده لشگر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سر او را برای من بفرست. شمر عصر روز نهم محرم سال 60 همراه با چهار هزار جنگجو به کربلا رسید و نامه را به عمر بن سعد تحویل داد. عمر بن سعد وقتی نامه را خواند به شمر گفت: {چیست تو را؟ وای به حال تو. خدا آواره ات کند و زشت گرداند آن چه برای من آورده ای. به خدا من گمان دارم همانا تو از او جلوگیری کردی از این که پیشنهادی که من برایش نوشته بودم بپذیرد و کاری را که ما امید اصلاح آن را داشتیم بر ما تباه ساختی. به خدا حسین تسلیم کسی نشود. همانا جان پدرش در سینه او است.} شمر گفت: {اکنون بگو چه خواهی کرد؟ آیا فرمان امیر را انجام می دهی و با دشمنش می جنگی؟ و گر نه به کناری برو و لشگر را به من واگذار.} عمر بن سعد گفت: {نه چنین نکنم و امارت لشگر را به تو وا نگذارمو خود انجام دهم و تو امیر بر پیادگان باش.} عصر روز تاسوعا عباس بن علی و برادرانش را با عنوان خواهرزاده خطاب قرار داد تا امان نامه ای از ابن زیاد برای آن ها بگیرد که ایشان نپذیرفتند و او و امان نامه اش را لعن کردند. صبح روز عاشورا شمر فرماندهی جناح چپ سپاه عمر بن سعد را بر عهده گرفت و هنگامی که با خندق و هیزم شعله ور شده در اطراف خیمه های امام حسین روبرو شد سخنان بدی به امام حسین گفت. بعد از آن که امام حسین برای تذکر خطبه ای برای سپاه کوفه ایراد کرد و در ابتدای آن سخنانی از پیامبر در مورد دوستی اهل بیت نقل کرد شمر صحبت امام را قطع کرد. اما حبیب بن مظاهر جواب دندان شکنی به او داد. وقتی زهیر بن قین در حال اندرز دادن به سپاه کوفه و دعوت آنان به یاری امام حسین بود شمر به سمت او تیری پرتاب کرد و به او اهانت کرد. وقتی عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید. شمر به غلام خود رستم دستور داد تا با نیزه ای همسر عبدالله را که بالای سرش نشسته بود نیز به شهادت برساند. شمر نافع بن هلال جملی را بعد از جنگ سختی در حالی که هر دو بازوی هلال شکسته بود اسیر کرد و به شهادت رساند. بعد از شهادت بسیاری از اصحاب دشمنان به سمت خیمه ها حمله کردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین فرو برد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام حسین او را نفرین کرد و حتی دوستش شبث بن ربعی نیز او را سرزنش کرد. یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین شمر قصد داشت به خیمه امام که اهل بیتش نیز در آن بودند حمله و آن را غارت کند که امام او را منع کرد و شمر برگشت.
در روز عاشورا بعد از آن که شمر امام حسین را اهل آتش خطاب کرد ایشان در پاسخ او را پسر زن بز چران و سزاوارتر به آتش خطاب کرد که شاید اشاره به ولادت نامشروع او باشد.
شهادت امام حسین
شمر در مبارزه تن به تن متوجه شد که افراد حریف امام حسین نمی شوند. به همین خاطر به تیراندازان و سوارکاران و تیراندازان فرمان داد که به صورت دسته جمعی به امام حمله کنند و افرادی مثل سنان بن انس و زرعه بن شریک ضربه نهایی را بر امام حسین وارد کردند. در مورد کسی که سر امام حسین را از تن جدا کرد نقل های مختلفی وجود دارد که در برخی از نقل ها نام شمر ذکر شده است. برخی گفته اند بعد از این که امام به زمین افتاد و خولی از بریدن سر ایشان ترسید شمر از اسب پیاده شد و خودش این کار را انجام داد و به وسیله خولی سر مطهر را برای عمر بن سعد فرستاد. واقدی می گوید شمر امام حسین را به شهادت رساند و اولین کسی بود که با اسب بدن آن حضرت را لگدکوب کرد. در بعضی نقل ها گفته شده که شمر روی سینه امام حسین نشست و سر ایشان را از قفا جدا کرد. در زیارت ناحیه مقدسه نیز از شمر به عنوان قاتل امام حسین یاد شده است. پس از شهادت امام حسین و غارت و آتش زدن خیمه ها شمر قصد داشت امام سجاد را هم در بستر بیماری به شهادت برساند که عده ای از جمله حضرت زینب مانع او شدند. او در حمله به خیمه های بانوان و بردن اسرا و سر های مطهر از عراق به شام نقش اصلی را بر عهده داشت.
پس از واقعه کربلا
شمر در جریان قیام مختار در سال 66 در جنگ علیه او شرکت کرد اما بعد از شکست امرای اموی شمر از کوفه فرار کرد. مختار غلام خویش زربی را با گروهی به دنبال او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به کلتانیه از قرای خوزستان رفت. گروهی از سپاه مختار به فرماندهی ابوعمره به سراغ او رفتند و او را محاصره کردند با او درگیر شدند. شمر در حالی که یارانش فرار کرده بودند در این درگیری ابتدا زخمی و سپس کشته شد. سرش را برای مختار بردند و بدنش را جلوی سگ ها انداختند. بنا به نقل دیگری پس از قیام مختار شمر دستگیر شد و توسط مختار گردن زده شد و جنازه اش در روغن جوشان انداخته شد.
نام شمر در زیارت عاشورا همراه با لعن ذکر شده است. {و لعن الله شمرا}