سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایات آیه 12 حجرات تجسس و غیبت

 

تجسس:

تجسس نزدیک کننده عبودیت به کفر

أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْکُفْرِ أَنْ یُوَاخِیَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِهَا یَوْماً مَا

امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)- هرگاه فردی با فرد دیگری دارای پیوند برادری دینی باشد، امّا همواره در جستجوی اشتباهات و خطاهای او برآید تا روزی او را رسوا کند، در نزدیک‌ترین حالت به کفر قرار دارد.

 

ثمره تجسس و اهمیت عرض مومن

 عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُسْلِمْ بِقَلْبِهِ لَا تَتَبَّعُوا عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَفْضَحْه

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- ای کسانی‌که به زبان، اسلام آورده‌اید و با دلهایتان اسلام نیاورده‌اید! لغزشهای مسلمانان را پیگیری نکنید، چراکه هرکس لغزشهای مسلمانان را پیگیری کند خدا لغزشهایش را پیگیری کند و هرکس که خدا لغزشهایش را پیگیری کند رسوایش نماید.

کافی شریف جلد2 صفحه355

روایتی بسیار زیبا از امام صادق علیه السلام:

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص‌ أَنَّهُ سُئِلَ عَمَّا یَرْوِیهِ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُبْغِضُ أَهْلَ الْبَیْتِ اللَّحْمِیِّینَ فَقَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع لَیْسَ هُوَ کَمَا یَظُنُّونَ مَنْ أَکَلَ اللَّحْمَ الْمُبَاحَ أَکَلَهُ الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَأْکُلُهُ وَ یُحِبُّهُ إِنَّمَا ذَلِکَ مِنَ اللَّحْمِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً یَعْنِی بِالْغِیبَةِ لَهُ وَ الْوَقِیعَةِ فِیهِ

از امام صادق (علیه السلام) از آنچه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت می‌کنند: «خدا اهل خانه پر گوشت را دشمن می‌دارد»، پرسش شد. فرمود: «مقصود خوردن گوشت مباح نیست که می‌پندارند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را می‌خورد و دوست داشت. همانا آن، گوشتی است که خدای عزّوجلّ فرموده: أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً؛ یعنی غیبت و بدگوئی در خانه».

دعائم الاسلام جلد 2 صفحه 110

 

 


روایات آیه 12 حجرات سوء ظن

 

حسن ظن به برادر مومن

امیرالمومنین :

ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَی أَحْسَنِهِ حَتَّی یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَهْ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلًا.

امام علی (علیه السلام)- درباره‌ی برادر مؤمن خود بیشترین مقدار حسن‌ظنّ را داشته باش مگر زمانی که خلاف آن برایت ثابت شود. هرگاه توجیهی برای نیکوکاربودن برادر مؤمنت داری، هرگز به خاطر خبری که درباره‌ی بی‌تقوایی او به تو می‌رسد، نسبت به او بدگمان مشو..

کافی شریف جلد 2 صفحه 362

حسن ظن به خدا:

رسول الله صل الله علیه و آله:

وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهْ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْکَفِ عَنِ اغْتِیَابِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا یُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَهْ وَ الِاسْتِغْفَارِ إِلَّا بِسُوءٍ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقْصِیرٍ مِنْ رَجَائِهِ لَهُ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اغْتِیَابِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ کَرِیمٌ بِیَدِهِ الْخَیْرُ یَسْتَحْیِی أَنْ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَیْه.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- به خدایی که جز او معبود به‌حقّی نیست سوگند! خیر دنیا و آخرت به هیچ مؤمنی هرگز عطا نشده است مگر به‌سبب خوش‌گمانی او به خداوند و امیدش به او و نیکی اخلاقش و خودداری نمودن از غیبت مؤمنین، و به خدایی که معبود به حقّی جز او نیست سوگند، خداوند هیچ مؤمنی را پس از توبه و طلب آمرزش (برای گناهانش) عذاب نمی‌فرماید جز به‌واسطه‌ی بدگمانیش به خدا و تقصیر و کوتاهی نمودن در امیدواری به پروردگار و بدی اخلاقش و غیبت نمودنش از مؤمنین، و به خدایی‌که جز او معبود به‌حقّی نیست سوگند، گمان هیچ بنده با ایمانی درباره‌ی خداوند نیکو نباشد مگر آنکه خدا نزد گمان بنده مؤمن خود می‌باشد (بر حسب گمان بنده‌اش با او رفتار خوب فرمود) زیرا خداوند کریم است خیر و نیکی بدست قدرت اوست، ابا و امتناع دارد از اینکه بنده‌ی مؤمن به او خوش‌گمان باشد سپس بر خلاف گمان و امید او رفتار فرماید، پس گمان خود را به خداوند نیکو کنید و به عبادت و فرمانبری و رحمت و کرم او رغبت نمایید..

کافی شریف جلد 3 صفحه 183

حسن ظن همیشه خوب نیست!

امیرالمومنین :

إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وأَهْلِه ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْه حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وإِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وأَهْلِه فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ.

امام علی (علیه السلام)- چون نیکوکاری بر زمانه و مردم آن غالب آید و کسی به دیگری گمان بد برد، که از او فضیحتی آشکار نشده، ستم کرده است. و اگر بدکاری بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسی به دیگری گمان نیک برد خود را فریفته است.

نهج البلاغه حکمت 114

راه رهایی از سوء ظن

رسول الله صل الله علیه و آله:

 ثَلَاثٌ لَا یَنْجُو مِنْهُنَّ أَحَدٌ الظَّنُّ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْحَسَدُ وَ سَأُحَدِّثُکُمْ بِالْمَخْرَجِ مِنْ ذَلِکَ إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تُحَقِّقْ وَ إِذَا تَطَیَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- سه چیز است که هیچ کس از آن‌ها خلاصی ندارد: بدگمانی، فال بد زدن و حسد، و من راه خلاصی از آن‌ها را به شما بازگو می‌کنم: هرگاه گمانی بردی، دنبال نگیر، و هرگاه فال بد زدی، آن را باور نکن، و هرگاه به کسی حسد ورزیدی، پس به حدّ ستم مرسان.

تنبیه الخواطر جلد 1 صفحه 127

 


آیه 12 سسوره حجرات در آیینه تفسیر نمونه

 

آیه 12 سوره حجرات(نمونه)

معنای ظن:

در این آیه نخست می‌فرماید: "ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است"! (ی?ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).

منظور از" کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ "گمانهای بد است که نسبت به گمانهای

خوب در میان مردم بیشتر است لذا از آن تعبیر به کثیر شده و گرنه"حسن ظن و گمان خیر"نه تنها ممنوع نیست بلکه مستحسن است، چنان که قرآن مجید در آیه 12 سوره نور می‌فرماید: لَوْ لا? إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِن?اتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً:

"چرا هنگامی که آن نسبت ناروا را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند"؟! قابل توجه اینکه: نهی از"کثیری"از گمانها شده، ولی در مقام تعلیل می‌گوید زیرا"بعضی"از گمانها گناه است این تفاوت تعبیر ممکن است از این جهت باشد که گمانهای بد بعضی مطابق واقع است، و بعضی مخالف واقع، آنکه مخالف واقع است مسلما گناه است، و لذا تعبیر به" إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ "شده است، بنا بر این وجود همین گناه کافی است که از همه بپرهیزد.

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که گمان بد و خوب غالبا اختیاری نیست، یعنی بر اثر یک سلسله مقدمات که از اختیار انسان بیرون است در ذهن منعکس می‌شود، بنا بر این چگونه می‌شود از آن نهی کرد؟! 1-منظور از این نهی، نهی از ترتیب آثار است، یعنی هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید، و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنا بر این آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد می‌باشد.

لذا در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام ص می‌خوانیم:

ثلاث فی المؤمن لا یستحسن، و له منهن مخرج، فمخرجه من سوء الظن ان لا یحققه:

"سه چیز است که وجود آن در مؤمن پسندیده نیست، و راه فرار دارد، از جمله سوء ظن است که راه فرارش این است که به آن جامه عمل نپوشاند.

2-انسان می‌تواند با تفکر روی مسائل مختلفی، گمان بد را در بسیاری از موارد از خود دور سازد، به این ترتیب که در راههای حمل بر صحت بیندیشد و احتمالات صحیحی را که در مورد آن عمل وجود دارد در ذهن خود مجسم سازد و تدریجا بر گمان بد غلبه کند. بنا بر این گمان بد چیزی نیست که همیشه از اختیار آدمی بیرون باشد.

لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنی که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، ما دام که می‌توانی محمل نیکی برای آن بیابی، قال أمیر المؤمنین ع:

ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یقلبک منه. و لا تظنن بکلمة خرجت من اخیک سوء و انت تجد لها فی الخیر محملا.

به هر حال این دستور اسلامی یکی از جامعترین و حساب شده ترین دستورها در زمینه روابط اجتماعی انسانها است، که مساله امنیت را به طور کامل در جامعه تضمین می‌کند

معنای تجسس:

سپس در دستور بعد مساله"نهی از تجسس"را مطرح کرده، می‌فرماید

"و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید" (وَ لا? تَجَسَّسُوا).

"تجسس"و"تحسس"هر دو به معنی جستجوگری است ولی اولی معمولا در امور نامطلوب می‌آید، و دومی غالبا در امر خیر، چنان که یعقوب به فرزندانش دستور می‌دهد: ی?ا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ: "ای فرزندان من! بروید و از (گمشده من) یوسف و برادرش جستجو کنید" (یوسف-87).

در حقیقت گمان بد عاملی است برای جستجوگری، و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهانی مردم، و اسلام هرگز اجازه نمی دهد که رازهای خصوصی آنها فاش شود.

و به تعبیر دیگر اسلام می‌خواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهی است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگری در باره دیگران بر خیزد حیثیت و آبروی مردم بر باد می‌رود، و جهنمی به وجود می‌آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود.

البته این دستور منافاتی با وجود دستگاههای اطلاعاتی در حکومت اسلامی برای مبارزه با توطئه‌ها نخواهد داشت ولی این بدان معنی نیست که این دستگاهها حق دارند در زندگی خصوصی مردم جستجوگری کنند چنان که به خواست خدا شرح داده خواهد شد

معنای غیبت:.

از دید گاه ایت الله مکارم شیرازی:

«غیبت چنان که از اسمش پیدا است، این است که: در غیاب کسى سخنى گویند ، منتهى سخنى که عیبى از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتى در امورى که مربوط به او است، مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها.

بنابراین، اگر کسى صفات ظاهر و آشکار دیگرى را بیان کند، غیبت نخواهد بود. مگر این که: قصد مذمت و عیب جوئى داشته باشد که در این صورت حرام است، مثل این که: در مقام مذمت بگوید: آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاه رنگ یا کوسه!

به این ترتیب، ذکر عیوب پنهانى، به هر قصد و نیتى که باشد، غیبت و حرام است، و ذکر عیوب آشکار، اگر به قصد مذمت باشد، آن نیز حرام است، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه.

اینها همه در صورتى است که این صفات واقعاً در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلاً وجود نداشته باشد، داخل در عنوان «تهمت» خواهد بود، که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگین تر است.

رابطه سوء ظن ،تجسس و غیبت:

و بالاخره در سومین و آخرین دستور، که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است مى‌فرماید: «هیچ کدام از شما دیگرى را غیبت نکند» «وَ لایَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».
و به این ترتیب گمان بد، سرچشمه تجسس، و تجسس، موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور، سبب غیبت مى‌شود، که اسلام از معلول و علت، همگى نهى کرده است..

وجه تمثیل غیبت به اکل گوشت برادر مرده:

سپس برای اینکه قبح و زشتی این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، می‌گوید: "آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد"؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).

"به یقین همه شما از این امر کراهت دارید" (فکرهتموه).

آری آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن او است، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همچون خوردن گوشت تن او است،

و تعبیر به"مرده"به خاطر آن است که"غیبت"در غیاب افراد صورت می‌گیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.

و این ناجوانمردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد.

آری این تشبیه بیانگر زشتی فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است..

 


عبدالله ابن عمر

 

ابن عمر

تولد ،پدر و مادر

عبد الله بن عمر بن الخطاب بن نفیل القرشی العدوى پدرش خلیفه دوم مادرش زینب بنت مظعون و خواهرش حفصه بود.

الطبقات الکبرى  جلد : 4  صفحه : 142

الاستیعاب فی معرفه الاصحاب جلد : 3  صفحه : 950

شرکت در جنگ ها:

پیش از پیامبر به گفته خود جناب ابن عمر در 21 غزوه پیامبر را همراهی کرده اند و در 6 غزوه هم به دلیل عدم موافقت پیامبر غایب بود. تاریخ طبری جلد 2 صفحه 405

علی رغم اینکه برای ایشان حضور در جنگ های مختلف چه در زمان پیامبر چه در زمان خلفای بعد از ایشان نقل شده است لکن اثری از شجاعت و شهامت وی در تاریخ مشاهده نمیشود.

عدم شجاعت:

حتی بعضا به خاطر این عدم شجاعت مورد طعن قرار گرفته است:

1.در جنگ موته فرار کرد و مورد سرزنش اهل مدینه قرار گرفت(بدایه و نهایه ابن اثیر جلد4 صفحه 283) 

2.وقتی عمویش زید بن خطاب در جنگ های زمان ابوبکر کشته میشود پدرش عمر او را شماتت میکند(الکامل فی التاریخ جلد 2 صفحه 366)

3.وقتی عمر تصمیم میگیرد برای پس از خودش شورای شش نفره تشکیل دهد به او پیش نهاد میشود که فرزندش عبدالله را جزو شورا قرار بدهد که او میگوید:حسب آل الخطاب ما تحملوا منها! إن عبد الله لم یحسن یطلق امرأته! ترجمه:بس است برای آل خطاب آنچه تحمل کرده است از او(عبد الله بن عمر). عبدالله نمیتواند به خوبی زنش را طلاق بدهد!

4.امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:اما ابن عمر فضعیف (الامامه و السیاسه ابن قطیبه دینوری جلد 1 صفحه 73)

-گرایش سیاسی:

هبچ گاه در دوران حکومت خلفا به طور محکم و یقینی با کسی بیعت نکرد و با او مخالفت هم نکرد.

الف- در دورانی که عثمان خلیفه سوم در معرض خطر بود علی رقم بیعت با او عثمان را تنها گذاشت(فتوح ابن اعثم کوفی جلد 2 صفحه 425)

ب-در زمان خلافت امیرالمومنین بیعت نکرد و وقتی به او گفتند بیعت کن گفت: لا حتى یبایع الناس...

تا مردم بیعت نکنند من بیعت نمیکنم...(الکامل فی التاریخ ابن اثیر جلد3 صفحه 191)

حتی در جریان قیام طلحه و زبیر هم از آنان کناره گیری کرد و همراه آنان بر علیع امیرالمومنین قیام نکرد.(الکامل فی التاریخ جلد 3 صفحه 208)

ج.با معاویه بیعت کرد ولی مخالف او بود و اورا خائن نامید.(تاریخ یعقوبی جلد 2 صفحه 232)

د:وقتی یزید بر سر کار آمد برای والی مدینه ولید نامه نوشت و از او خواست تا برای او از حسین بن علی و عبدالله ابن عمر بیعت بگیرد و ابن عمر در مواجهه با دعوت یزید جواب داد :

اگر همه با او بیعت کردند من هم بیعت میکنم.(تاریخ طبری جلذ 4 صفحه 254)

ه.او حتی با ابن زبیر و برادرش هم بیعت نکرد.(تاریخ یعقوبی جلدجلد 2 صفحه 247)

برخورد با سید الشهدا علیه السلام:

وقتی دید اباعبدالله مشغول خروج از مکه است به سید الشهدا اینطور عرض کرد:

فَقالَ لَهُ ابنُ عُمَرَ : أبا عَبدِ اللّه ِ رَحِمَکَ اللّه ُ ، اِتَّقِ اللّه َ الَّذی إلَیهِ مَعادُکَ ، فَقَد عَرَفتَ مِن عَداوَةِ أهلِ هذَا البَیتِ لَکُم ، وظُلمَهُم إیّاکُم ، وقَد وَلِیَ النّاسَ هذَا الرُّجُلُ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ ، ولَستُ آمَنُ أن یَمیلَ النّاسُ إلَیهِ لِمَکانِ هذِهِ الصَّفراءِ وَالبَیضاءِ ، فَیَقتُلونَکَ ویَهلِکُ فیکَ بَشَرٌ کَثیرٌ ؛ فَإِنّی قَد سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وهُوَ یَقولُ : «حُسَینٌ مَقتولٌ ، ولَئِن قَتَلوهُ وخَذَلوهُ ولَن یَنصُروهُ ، لَیَخذُلُهُمُ اللّه ُ إلى یَومِ القِیامَةِ» . وأنَا اُشیرُ عَلَیکَ أن تَدخُلَ فی صُلحِ ما دَخَلَ فیهِ النّاسُ ، وَاصبِر کَما صَبَرتَ لِمُعاوِیَةَ مِن قَبلُ ، فَلَعَلَّ اللّه َ أن یَحکُمَ بَینَکَ وبَینَ القَومِ الظّالِمینَ.

ترجمه:ابن عمر به حسین علیه السلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! رحمت خدا بر تو باد ! از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، پروا کن. از دشمنىِ این خاندان با خودتان و ستمى که بر شما کرده اند، آگاهى و این مرد، یزید بن معاویه ، بر مردم ، فرمان روا شده است. ایمن نیستم [و مى ترسم ]که مردم براى سیم و زر ، به وى روى آورند و تو را بکشند و در این راه ، انسان هاى بسیارى نابود شوند. از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: «حسین، کشته مى شود، و اگر او را کشتند و تنها نهادند و یارى اش نکردند، خدا تا قیامت ، آنان را خوار خواهد کرد». من به تو پیشنهاد مى کنم از درِ سازش ـ که مردم نیز آن گونه وارد شده اند ـ وارد شوى و چنان که در گذشته بر معاویه شکیبایى کردى، شکیبایى کن. شاید خدا، میان تو و این گروه ستمگر ، حکم رانَد.

سرنوشت:

سر انجام شبانه باحجاج بن یوسف سقفی بیعت کرد نحوه بیعت تحقیرآمیز ابن‌عمر با حجاج در منابع متاخرآمده است.

پس از تصرف مکه به دست حجاج، ابن‌عمر شبانه برای بیعت نزد او رفت. حجاج از او پرسید: چرا این‌گونه شتاب کردی؟ وی این روایت را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواند: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج گفت که دستش مشغول است و پایش را دراز کرد تا او با آن بیعت کند. وی نیز با پای حجاج بیعت نمود. حجاج با احمق خواندن او گفت: ابن‌عمر شبانه در پی بیعت است؛ اما بیعت با علی (علیه‌السّلام) را ترک کرد.(الکنی و الالقاب شیخ عباس قمی جلد 1 صفحه 363)

سپس در زمان حکومت حجاج توسط حجاج به قتل رسید ابن اثیر اینگونه مینویسد:

کان سبب موته أن الحجاج أمر بعض أصحابه فضرب ظهر قدمه بزج رمح مسموم فمات منها وعاده الحجاج فی مرضه فقال من فعل بک هذا قال أنت لأنک أمرت بحمل السلاح فی بلد لا یحل حمله فیه

ترجمه: اختلاف نظرش با حجاج باعث شد به دستور وی، هنگام ازدحام جمعیت در مراسم حج، نیزه‌ای مسموم به پشت پایش فروکنند. حجاج هنگام عیادت او گفت: چه کسی به تو ضربه زد؟ وی پاسخ داد: تو؛ زیرا حمل سلاح را در مکانی که این کار در آن حرام است، فرمان دادی.(الکامل فی التاریخ جلد 4 صفحه 363)

 

ویژگی های شخصیتی:

1.ترس

2.ناامیدی

3.تکبر و خود بر تر بینی (نسبت به همه خود را بالاتر میدید)

4.عبادت و تقوا.

 

کلمات کلیدی:

بی لیاقتی 

ترس

ناامیدی

عدم بیعت

زهد و تقوا

مخالفت با همه

 


عبید الله بن زیاد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

عبید الله ابن زیاد

تولد ،پدر و مادر

عبید الله بن زیاد بن أبیه ، أمّه مرجانة سبیة من أصبهان

تاریخ دمشق ابن عساکر جلد : 37  صفحه : 436

 

پدر :زیاد ابن ابیه

اورا این گونه نام گذاری کرده اند(زیاد فرزند پدرش) چرا که دقیق معلوم نیست پدر او چه کسی است.

برخی پدر او را عبید دانسته اند مثل ابوحنیفه دینوری که اینگونه مینویسد:

وکان زیاد بن أبیه إنما یعرف بزیاد بن عبید ، وکان عبید مملوکا لرجل من ثقیف ، فتزوج سمیة ، وکانت أمه للحارث بن کلدة ، فأعتقها...

أخبار الطوال دینوری صفحه 219

مادر:مرجانه

به گفته تاریخ مرجانه کنیزی از اصفهان ایران بوده است و طبیعتا اطلاعات دقیقی از او در دست نداریم و حتی نام او را نمیدانیم.

جایگاه سیاسی:

الف:حکومت بر خراسان:وی پس از مرگ پدرش زیاد با دستور معاویه حاکم خراسان شد(تاریخ طبری جلد 4 صفحه 221)

ب:حکومت بر بصره:در سال 55ابن زیاد به جای عبد الله بن عمرو بن غیلان والی بصره شد.(تاریخ طبری جلد 5 صفحه 299)

-علت عزل عبدالله ابن عمرو بن غیلان

عبیدالله بن زیاد پس از حکومت بر خراسان، در سال 55 هجری، از طرف معاویه به حکومت بصره منصوب شد.علت انتخاب عبیدالله بن زیاد برای حکومت بر بصره آن بود که روزی عبدالله بن عمرو بن غیلان، حاکم بصره، بر روی منبر در حال سخنرانی بود که ناگاه شخصی از قبیل? بنی ضبه سنگی را به سوی او پرتاب کرد. عبدالله بن عمرو از این عمل خشمگین شد و دستور داد دست آن شخص را قطع کنند.

پس از گذشت مدتی از زمان وقوع این حادثه، عبدالله بن عمرو به دیدار معاویه رفت و برخی از افراد بنی‌ضبه نیز برای دادخواهی به ملاقات معاویه رفتند و ماجرای قطع دست هم قبیله‌ای خود را به اطلاع معاویه رساندند و دادخواهی نمودند. معاویه در پاسخ آن‌ها گفت که عاملان خود را در هیچ صورتی قصاص نمی‌کند؛ اما در عوض، آن‌ها می‌توانند دی? دست قطع شده دوست خود را دریافت نمایند. بنی‌ضبه با دریافت دیه موافقت کردند و با پرداخت دیه، عبدالله بن عمرو نیز از حکومت بصره عزل شد. با عزل عبدالله بن عمرو از حکومت بصره، عبیدالله بن زیاد از طرف معاویه به حکومت بصره منصوب شد.

تاریخ طبری جلد 5 صفحه 300

ج:حکومت بر کوفه:با ورود مسلم به کوفه یزید عبید الله را والی کوفه قرار داد.

-نامه یزید به عبید الله ابن زیاد:

وکتبَ إِلى عبیدِاللّهِ بن زیادٍ معَه :

أَمّا بعدُ : فإِنّهَ کَتَبَ إِلیَّ شیعتی من أَهلِ الکُوفةِ ، یُخبرونی أنّ ابن عقیلٍ بها یَجمعُ الجمُوعَ ویشقُّ عصا المسلمینَ ، فسِرْحینَ تقرأ کتابی هذا حتّى تأْتیَ الکوفةَ ، فتطلب ابنَ عقیلٍ طَلَبَ الخرزَةِ حتّى تَثْقَفَهُ فتُوثقَهُ أَو تَقْتُلَهُ أَو تَنْفِیَهُ ، والسّلامُ..

-کیفیت ورود عبید الله به کوفه:

ان زیادا اقبل من البصرة ومعه مسلم بن عمر الباهلی والمنذر بن عمرو بن الجارود وشریک بن الاعور وحشمه واهله حتى دخلوا الکوفة وعلیه عمامة سوداء وهو ملتثم والناس ینتظرون قدوم الحسین علیهم فأخذ لا یمر على جماعة من الناس إلا سلموا علیه وقالوا: مرحبا بک یا ابن رسول الله صلى الله علیه وآله قدمت خیر مقدم وراى من الناس من تباشرهم بالحسین ما ساءه فأقبل حتى دخل القصر. وقال عمرو عن ابی مخنف عن المعلى بن کلیب عن ابی الوداک قال: لما نزل ابن زیاد القصر نودی فی الناس: الصلاة جامعة فاجتمع إلیه الناس فخرج الینا فحمد الله واثنى علیه ثم قال:اما بعد: فإن امیر المؤمنین - اصلحه الله - ولانی مصرکم وثغرکم وفیئکم وامرنی بانصاف مظلومکم وإعطاء محرومکم وبالاحسان إلى سامعکم ومطیعکم وبالشدة على مریبکم فأنا لمطیعکم کالوالد البر الشفیق وسیفی وسوطی على من ترک امری وخالف عهدی فلیبق امرؤ على نفسه، الصدق ینبئ عنک لا الوعید.

(مقاتل الطالبین جلد 1 صفحه 63)

 برخورد با فرستادگان اباعبدالله :

مسلم بن عقیل:

ابتدا هانی بن عروه که مسلم را در خانه اش پناه داده بود دستگیر کرد و او را در زندان حبث نمود.سپس مسلم که خود را مخفی نگه میداشت با لشکری 4هزار نفری قصر عبید الله ابن زیادکه بیش از 50نفر در اختیار نداشت را محاسره کرد .

 عبید الله بن زیاد به محمد بن اشعث  وکثیر بن شهاب الحارثی و کسانی که نزد مردم وجیه بودند و مورد قبول بودند دستور داد تا مردم را از سپاه یزید و لشکر شامیان بترسانند و پس از اجرای این دستور کمتر از 300نفر با مسلم ماندند و در شب همه از پیش او رفتند.

 مسلم تنها ماند و به خانه طوعه رفت و دستگیر شد و به شهادت رسید.(انساب الاشراف بلاذری جلد 2 صفحه 81)

قیس بن مسهر الصیداوی:

 نامه رسان سید الشهدا را هم عبید الله به شهادت رساند .

در کتب متاخر آمده است که عبید الله به او گفت: بالای منبر برو بر علی و آل علی دشنام بده و جان خود را نجات بده.

قیس این گفته را پذیرفت اما وقتی از منبر بالا رفت پس از حمد الهی سید الشهدا و امیرالمئمنین را مدح نموده و نسبت به عبید الله تبری جست .پس از این واقعه عبید الله وی را به حالت شنیعی به شهادت رساند.(دمع السجوم فی ترجمه نفس المهموم)

نقش در کربلا:

1.بستن راه های ورودی کوفه (تاریخ طبری جلد 5صفحه 394)

2.اعزام حر بن یزید به همراه هزار سوار (همان صفحه 400)

3.اعزام عمر سعد به سوی اما حسین:

مورخان خاطرنشان ساخته‌اند که عمر بن سعد پیش از آن از سوی ابن زیاد به حکومت ری مأمور شده بود و در صدد عزیمت به سوی ری بود که ابن زیاد او را مأمور بیعت گرفتن از حسین (علیه‌السلام) برای یزید یا جنگ با او کرد، و چون عمر خواست که وی را از آن کار معذور دارد، ابن زیاد حکومت او را بر ری، به مقابله با حسین بن علی (علیه‌السلام) منوط کرد.(اخبار الطوال دینوری صفحه 253)

4.نامه عبید الله به عمر سعد راجع به بستن آب : من عُبَیْد اللَّهِ بن زیاد کتاب إِلَى عُمَر بن سَعْد: أَمَّا بَعْدُ، فحل بین الْحُسَیْن وأَصْحَابه وبین الماء، وَلا یذوقوا مِنْهُ قطره.

(تاریخ الطبری جلد : 5 صفحه : 412)

5. نامه عبید الله راجع به قتل امام:

وَکَانَ کتابه إِلَى عمر: أما بعد فإنی لم أبعثک إلى حسین لتطاوله وتمنیه السلامة وتکون له عندی شافعا، فانظر فإن نزل حسین وأصحابه على الحکم (کذا) فابعث بهم إلی سلما، وإن أبوا فازحف إِلَیْهِمْ حَتَّى تقتلهم وتمثل بهم فإنهم لذلک مستحقون!!! وإن قتلت حسینا فأوطئ الخیل صدره وظهره لنذر نذرته وقول قلته

انساب الاشراف للبلاذری جلد : 3 صفحه182

 

 

سرنوشت عبید الله بن زیاد:

به گفته تاریخ نگاران با اندکی اختلاف ابن زیاد پس از مرگ یزید از بصره به سمت شام فرار کرد.

(انساب الاشراف للبلاذری جلد : 7 صفحه : 143 تاریخ الطبری جلد : 4 صفحه : 387 الاخبار الطوال جلد : 1 صفحه : 281)

.1.قیام توابین

2.قیام مختار

تاریخ الیعقوبی جلد : 2 صفحه : 259)).3.هلاکت عبید الله توسط ابراهیم بن مالک اشتر

فَقَتَلَهُ وَبَعَثَ بِرَأْسِهِ إِلَى الْمُخْتَارِ فَعَمَدَ إِلَیْهِ الْمُخْتَارُ فَجَعَلَهُ فِی جُونَةٍ. ثُمَّ بعث به إلى محمد ابن الْحَنَفِیَّةِ وَعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَسَائِرِ بَنِی هَاشِمٍ. [فَلَمَّا رَأَى عَلِیُّ بْنُ حُسَیْنٍ رَأْسَ عُبَیْدِ اللَّهِ تَرَحَّمَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَقَالَ: أُتِیَ عُبَیْدُ الله بن زیاد برأس الحسین وهو یتغذى. وَأُتِینَا بِرَأْسِ عُبَیْدِ اللَّهِ وَنَحْنُ نَتَغَدَّى. وَلَوْ لَمْ یَبْقَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَحَدٌ إِلا قَامَ بِخُطْبَةٍ فِی الثَّنَاءِ عَلَى الْمُخْتَارِ وَالدُّعَاءِ لَهُ وَجَمِیلِ الْقَوْلِ فِیهِ.( الطبقات الکبرى - جلد : 5 صفحه : 74).

امیرالمؤمنین علیه السلام عبیدالله بن زیاد را معرفی میکند:

فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ(لمیثم التمار) لَأَقْتُلَنَّکَ قِتْلَةً مَا قُتِلَ أَحَدٌ مِثْلَهَا فِی الْإِسْلَامِ قَالَ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخْبَرَنِی مَوْلَایَ أَنْ یَقْتُلَنِی الْعُتُلُّ الزَّنِیمُ فَیَقْطَعَ یَدَیَّ وَ رِجْلَیَّ وَ لِسَانِی ثُمَّ یَصْلُبُنِی قَالَ فَقَالَ وَ مَا الْعُتُلُّ الزَّنِیمُ فَإِنِّی أَجِدُهُ فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ أَخْبَرَنِی مَوْلَایَ أَنَّهُ ابْنُ الْمَرْأَةِ الْفَاجِرَةِ

اختصاص شیخ مفید

 

لعن عبید الله در ریارت عاشورا

دو بار در زیارت عاشورا مورد لعن خداوند متعال قرار رفته است.

1...و العن عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه...

2...لعن الله ابن مرجانه...

 

 

کلمات کلیدی:

زیاد

زیرکی

وحشی گری

خراسان

بصره

کوفه 

شام

مسلم

قیس بن مسهر

کربلا

توابین

مختار